۱۳۹۱ آذر ۳۰, پنجشنبه

گفتگویم با اکبر عطری ؛«اینترنت ملی» وسیله‌ای برای ایجاد ترس و کنترل

منبع:بامداد خبر


پس از اعتراضات به نتیجه انتخابات ریاست جمهوری دوره دهم و نقش موثر شبکه‌های اجتماعی و اینترنت در شکل گیری تجمعات، عزم حکومت برای مهار و کنترل این تکنولوژی گسترش یافت، به گونه‌ای که در دولت دهم زمزمه‌های ایجاد شبکه‌های اینترانت موسوم به «اینترنت ملی» بیش از پیش شنیده شد. در فرودین ماه ۱۳۹۰ رضا تقی‌پور وزیر وقت ارتباطات و فناوری اطلاعات در حاشیه نشست هم‌اندیشی و راهبردی طرح ملی خرید اعتباری در مرکز همایش‌های بین‌المللی سازمان صدا و سیما، در پاسخ به خبرنگار اقتصادی خبرگزاری وابسته به سپاه، فارس، ضمن اشاره به جایگزینی اینترنت ملی به جای اینترنت جهانی گفت: «طبق برنامه‌ریزی زمان‌بندی شده چارچوب کلی این شبکه تعیین شده است و طراحی مفهومی آن نیز به پایان رسیده است.» 
هرچند که بعد از انتشار این خبر، محمد حسین‌پور، مشاور وزیر و مدیرکل روابط عمومی وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات، طی بیانیه‌ای، موضوع جایگزینی اینترنت ملی به جای اینترنت جهانی را رد کرد اما چند ماه بعد، رضا تقی‌پور بار دیگر در گفتگویی با روزنامه دنیای اقتصاد در ۲۳ مهر ۱۳۹۰ اظهار داشت: «اینترنت کنونی بر مبنا و اساس تئوری‌های اومانیستی و لیبرالیستی است. اینترنت برای جوامع خطرناک است و نیاز به بازتعریف دارد و در این راستا طرح اینترنت پاک ارائه شده‌ است.»
اسماعیل احمدی مقدم، فرمانده نیروی انتظامی جمهوری اسلامی هم در بهمن ماه ۱۳۹۰، در مراسم اختتامیه نخستین همایش دفاع سایبری، با اشاره به «شبکه ملی اطلاعات» گفت: «معتقدیم اتصال به دنیا باید در حد ضرورت باشد، چرا باید در کشور از سرویس‌هایی مثل جیمیل استفاده کنیم که ایمیل باکس آن در کشورهایی مانند آمریکا باشد.»
از شعار تا واقعیت
اما پرسش اینجاست چرا جمهوری اسلامی به دنبال کنترل اینترنت است و آیا این پروژه می‌تواند در بلندمدت موفق باشد؟
اکبر عطری، از مدیران آموزشکده توانا، در گفتگو با بامدادخبر می‌گوید: «به نظر من هدف این‌ها ایجاد ترس و کنترل است. به طور کلی حاکمان حکومت‌های غیرمردمی نظیر ایران همیشه سعی دارند به بهانه‌های مختلف کانال‌های ارتباطی مردم را کنترل کنند و در دنیای جدید یکی از مهم‌ترین این ابزار‌ها اینترنت هست. این کنترل‌ها و فیلتر‌ها باعث خواهد شد برای کاربر‌ها و ایرانی‌ها دردسر ایجاد شود. اما آیا در بلندمدت این شیوه و این برخورد جواب خواهد داد؟ خیر، یعنی جاهایی مانند چین که پدر نظام‌هایی مثل جمهوری اسلامی در این مسائل هست هم علائم نشان می‌دهد که مردم جدای از اینترنت بسته‌ی ملی که حکومت چین ارائه می‌دهد به دنیای آزاد نیز وصل هستند و اتفاقا وسواس و کنجکاوی برای دیدن مطالب کنترل شده بیشتر می‌شود.»
بحث مقابله با غرب از زمان ویدئو آغاز شد
این اولین باری نیست که جمهوری اسلامی به دلیل آنچه که «ایدئولوژی اسلامی» می‌نامد، به جنگ این‌گونه تکنولوژی‌ها می‌رود. به گفته اکبر عطری، جمهوری اسلامی، هیچ وقت نتوانسته جلوی خواسته و دسترسی مردم را در مورد استفاده از این دست تکنولوژی‌ها بگیرد: «نمونه‌اش بحث ماهواره‌هاست و یا قبل از ماهواره‌ها بحث ویدئو‌ها بود، این‌ها از جمله مسائلی است که حکومت سعی در جلوگیری از گسترش آن‌ها نموده است، اما می‌بینیم که علیرغم همه سعی و تلاش و هزینه، این طرح‌ها شکست خورده‌اند و امروز شما کمتر روستایی را می‌توانید پیدا کنید که از شبکه‌ها و تلویزیون‌های ماهواره‌ای استفاده نکنند، حال شهرهای بزرگ که جای خود را دارند. در مورد اینترنت هم همین هست به هر حال مردم خودشان راه‌هایی را برای استفاده از آن پیدا می‌کنند و نکته مهم اینکه خود تکنولوژی کمک موثری در این زمینه خواهد بود یعنی هر روز مطالب جدیدتری می‌آید و حکومت‌های محدودگر، چندین گام از این تکنولوژی‌ها عقب‌تر هستند. بحث اینترنت ماهواره‌ای و استفاده از اینترنت ماهواره‌ای و مطالب دیگری که وجود دارد از این دست هستند. حتی در صورت ایجاد شبکه‌های اینترانت هم فرض کنید تعداد زیادی از کاربران اقدام به اپلود مطالب و اخبار آزاد در شبکه داخلی یا‌‌ همان اینترنت حلال نمایند آن وقت هم وجود چنین شبکه‌هایی بی‌اثر خواهد بود و امروز در چین این اتفاق دارد می‌افتد، بنابراین من هیچ‌گاه فکر نمی‌کنم جمهوری اسلامی بتواند با چنین پروژه‌هایی جلوی گردش آزاد اطلاعات را بگیرد این کار‌ها بی‌فایده است.»
کنترل مطالب، به خصوص مطالب مرتبط به حوزه حقوق شهروندی
بسیاری از مسوولان دولت، ضمن «جنگ نرم» خواندن اینترنت، فیلترینگ را ابزاری موفق برای مقابله با دشمنی که هدفی جز ضعیف کردن حکومت ایران ندارد، می‌دانند. در تابستان امسال، محمدرضا آقامیری، عضو کارگروه تعیین محتوای مجرمانه اینترنتی، در گفتگو با خبرنگار مهر اظهار داشت: «جی‌میل ممکن است به کمک اخلال‌گران بیاید، ما هیچ‌وقت گوگل را در خدمت‌رسانی به کاربران ایرانی مناسب نمی‌بینیم چرا که گوگل در خدمت سازمان سیا است. اینترنت، مهمان ناخوانده است و به زودی فیلترینگ یکپارچه و بومی راه‌اندازی خواهد شد… گوگل “علم دشمنی” با نظام برداشته است.»
اکبر عطری اما در بیان علت فیلترینگ و توسعه «اینترنت ملی» می‌گوید: «حکومت می‌خواهد همه مطالب را کنترل کند به خصوص مطالبی که به حقوق شهروندان برمی‌گردد. فضای اینترنت این امکان را داده که محدودیت‌هایی چون اخراج اساتید، حذف یک سری رشته‌ها را در کنار هم قرار دهیم و بتوانیم موانع عدم دسترسی به علوم و تکنولوژی را برطرف سازیم. من خودم خاطرم هست در ایران زمانی که می‌خواستیم، فردی را به عنوان استاد در غالب یک کلاس آموزشی یا یک سخنرانی دعوت کنیم چه مشکلاتی در پی داشت، چه برخوردهایی صورت می‌گرفت و این را مقایسه می‌کنم با شرایط الان، که شما می‌توانید کلاس آنلاین داشته باشید. استاد، دانشجو‌ها، کسانی باشند که شاید حکومت اجازه ندهد دور هم جمع شوند و از کلاس‌ها به شکل آنلاین یا آفلاین از محتوای آن به شکل رایگان استفاده کنند. همچنین با ضبط این کلاس‌ها و پخش آن‌ها از طریق شبکه‌های ماهواره‌ای می‌توان چنین محتویاتی را در دسترس میلیون‌ها علاقمند قرار داد. به خصوص در جامعه‌ای مانند ایران که خب ارزش آموزش بسیار زیاد می‌شود و با تولید منابع در فضای مجازی جای خالی که ناشی از بی‌مسوولیتی حکومت مانند جمهوری اسلامی است، پر می‌کند.»
نیاز به سایت‌های تخصصی برای تولید محتوا
اکبر عطری در خصوص کنش‌گری موثر در فضای موجود می‌گوید: «الان نیاز به سایت‌های تخصصی که بتوانند تولید محتوی کنند و مخاطبین خاص خودشان را داشته باشند خیلی بیشتر است. اینترنت و سایت‌های اینترنتی مثل قلم و دفتر هستند، بنابرین افراد از این سایت‌ها و امکانات می‌توانند استفاده صحیح بکنند و در خدمت کمبودهای جامعه و اهداف‌شان باشند و یا به جای آن برای ایجاد اختلاف و بدبینی بهره ببرند به جای پرداختن به ریشه به تخریب هم‌دیگر بپردازند. فضای مجازی بدیلی از فضای واقعی جامعه و کشورمان هست و بهتر است که تحمل، مدارا، پذیرفتن اختلافات و احترام به عقاید دیگران، نقد منصفانه و محترمانه، اعتمادسازی و چیزهابی از این قبیل را جدی بگیریم تا بتوانیم این تجربیات را در فردای ایران به کار بگیریم. در غیر این صورت گستراندن دامنه بی‌اعتمادی و کینه‌توزی، بدبینی و بدگویی، عدم تحمل مخالف آن هم در فضای مجازی، نتایج زیان‌باری را برای‌مان به دنبال خواهد داشت.»

جنبش دانشجویی ایران در رخوت

منبع:بامداد خبر


جنبش دانشجویی نقش مهمی را در تحولات و تغییرات سیاسی کشور‌ها و نمایندگی افکار عمومی به عهده داشته است به طوری‌که در اکثر تحولات سیاسی بزرگ دنیا، از تحولات سیاسی کشورهای اروپایی گرفته تا انقلاب افغانستان و ایران و بهار عرب می‌توان حضور موثر و فعال دانشجویان و دانشگاه را مشاهده کرد.
بی‌شک جنبش دانشجویی ایران هم از این قاعده مستثنی نیست و می‌توان نقش جنبش دانشجویی ایران را نیز در تحولات معاصر دنبال کرد. اگر چه در سال‌های اخیر بر خلاف دیگر کشور‌ها چون مصر که دانشجویان نقش اصلی را در تحولات سیاسی ایفا کرده‌اند، نقش جنبش دانشجویی ایران به حداقل خود رسیده است. به طوریکه جنبش دانشجویی ایران را در این سال‌ها می‌توان یکی از بی‌حاشیه‌ترین و کم فروغ‌ترین جنبش‌های مشابه در بین کشور‌های منطقه و جهان معرفی کرد. 
ریشه و خاستگاه جنبش دانشجویی
در ادبیات سیاسی، جنبش دانشجویی به کنشی جمعی، اختیاری، داوطلبانه و جهت‌دار اطلاق می‌شود که در پی اصلاح یا تحول و یا مقاومت برای تغییر سیاسی–اجتماعی مدنظر دولت هاست. 
اگر یکی از کارکردهای اصلی جنبش‌ها را رفع کاستیهای اجتماعی در نظر گیریم وجود نواقصی فرهنگی و سیاسی و اجتماعی در جامعه، یک عامل ساختاری جهت ظهور تحرکات جمعی توسط دانشجویان به عنوان طبقه آگاه و با شور جامعه است. همچنین مقاومت در قبال قوانین غیر مدنی که توسط دولت‌ها اتخاذ می‌شود نیز می‌تواند عاملی در بروز جنبش‌های دانشجویی باشدد. 
اما در کنار دلایل بالا در مورد جنبش دانشجویی در ایران و کشورهای مانند ایران، فقدان توسعه سیاسی و وجود ساختار استبدادی و مطلقه قدرت و حکومت، از دلایل اصلی بروز جنبش دانشجویی است. در واقع فقدان ساختار دموکراتیک و نبود انجمن و صنف‌ها و احزاب سیاسی که می‌توانند در مهار تجمع قدرت و همچنین تحقق خواسته‌های مدنی یا جلوگیری از اعمال قوانینی غیر مدنی نقش بازی کنند در جنبش دانشجویی متبلور می‌شوند. 
چالش‌های پیش روی جنبش دانشجویی در ایران
با توجه به نبود ساختار دموکراتیک در ایران و تجمیع قدرت و از سویی معضلات گسترده فرهنگی و سیاسی و اجتماعی، متاسفانه شاهد کم فروغ بودن جنبش دانشجویی در ایران هستیم. به طوریکه جنبشی که می‌بایست توسط دانشجویان پر شور و با شعور خون تغییرات، اصلاحات و تحولات سیاسی و اجتماعی را در رگ‌های جامعه به جریان اندازد، خود در انزوا و سکوت و رخوتی به سر می‌برد که ادامه چنین وضعیتی می‌تواند باعث کند شدن تحقق جنبش آزادی‌خواهی بر مبنای دمکراسی و حقوق برابر شود. 
در دسته‌بندی مشکلات و چالش‌هایی که پیش روی جنبش دانشجویی است می‌توان به بحران استراتژی و در اصل نبود روش فعالیت بین گروه‌های دانشجویی اشاره کرد. به طوریکه نبود ساختار مشخص و عیان و جلوگیری از ادامه تشکیل تشکل‌های دانشجویی توسط حاکمیت را می‌توان از دلایل بروز این سردرگمی استراتژیکی عنوان کرد. هزینه‌دار بودن فعالیت‌های دانشجویی و برخوردهای سیستم قضایی و امنیتی از دیگر عوامل موثر در این زمینه است. 
از دلایل دیگری که می‌توان به عنوان علل رخوت در دانشگاه عنوان کرد شکست آرمان‌های دانشجویی و نبود افقی روشن است. نگاهی به تاریخ جنبش دانشجویی در ایران نشان می‌دهد که هسته شکل‌گیری تشکلات دانشجویی بر محورهای چپ‌گرایی و اسلام‌گرایی بوده است. طبیعی است که شکست آرمان چپ و اسلامی در حکومت‌های دیگر می‌تواند عامل کم فروغ شدن جنبش دانشجویی باشد. هرچند در دهه اخیر و با بروز حلقه‌های لیبرالی در دانشگاهها می‌توان شاهد شکل‌گیری جریاناتی جدید در دانشگاه بود که از انجا که معیارهای امروزی را دنبال می‌کنند مقبولیت‌های عمومی را نیز به همراه داشته‌اند. 
از سوی دیگر بروز روحیه محافظه‌کاری را می‌توان از دیگر دلایلی افول جنبش دانشجویی عنوان کرد؛ چرا که از از ویژگی‌های ذاتی حرکت دانشجویی، شجاعت، جسارت و تحول‌خواهی است. البته محافظه‌کاری را نباید با عقلانیت یکی دانست بلکه محافظه‌کاری عبارت است از سازش با وضعیت فعلی. 
از دیگر موارد رکود جنبش دانشجویی را باید فقدان اساتید مستقل در دانشگاه‌ها دانست. اگر بپذیریم که شور دانشجویان برای کمال و جهت‌دهی درست به اساتید مستقل و آگاه نیاز دارد، فقدان این اساتید در دانشگاه مشکل‌آفرین است. 
وجود اساتیدی که روحیه دانش‌آموزی و جزوه‌نگاری را به جای توسعه گفتمان نقادی در دانشگاه‌ها ترویج می‌دهند باعث شده تا در سال‌های اخیر شاهد محیط دانش‌آموزی در دانشگاه‌های ایران باشیم.
از دیگر دلایل می‌توان به نبود انجمن‌های دانشجویی فعال در خارج کشور اشاره کرد. هرچند در این سال‌ها طیف بسیاری در خارج از ایران در حال تحصیل هستند اما نبود تشکلی بین دانشجویان خارج ایران همانند انجمن‌های اسلامی دانشجویی قبل از انقلاب که در ساماندهی و پویایی جنبش‌های دانشجویی آن زمان بسیار مهم بود یکی از دلایل عدم ارتباط دانشجویان داخل کشور و خارج کشور و باعث از دست رفتن این پتانسیل قابل توجه است.
تفکیک جنستی دانشگاه‌ها
جنبش دانشجویی، امروز چالش‌های فراوانی را پشت سر می‌گذارد، چالش‌هایی که این جنبش را که انتظار می‌رود در فضای کنونی نقطه اتکایی برای جنبش دموکراسی‌خواهی ایران باشد با انزوا و کندی روند مواجه ساخته است.
در کنار عوامل بر شمرده شاید بتوان مهندسی فکری حکومت را که در جهت تسلط بر فضای فکری جامعه است نیز یادآوری کرد. 
تجربه جمهوری اسلامی در این سال‌ها و به خصوص تجربه بعد از انتخابات ۸۸ باعث شده تا اتاق‌های فکری حکومت در راه ایجاد پروژه‌هایی برای انزوا و خفه کردن تمام نطفه‌های بروز تحولات ناخواسته اجتماعی باشند.
تفکیک جنسیتی را نیز می‌توان یکی از این طرح‌ها دانست. آغاز شروع این طرح که در دولت دهم آغاز شده نه تنها در کوتاه‌مدت حق تحصیل برابر را به عنوان یکی از حقوق اولیه انسان‌ها تهدید می‌کند بلکه در بلندمدت طرحی خواهد بود که باعث به خطر افتادن بنیان‌های حقوق چون برابری جنسیتی و برابری حق کار خواهد شد. ایدئولوژی‌ که به نظر می‌رسد از انگاره ایدئولوژیک و فرهنگی «مرد نان‌آور، زن خانه‌دار» پیروی می‌کند در بلندمدت سبب خواهد شد در بسیاری از حوزه‌ها و حرفه‌ها، زنان صرفاً مصرف‌کننده شوند و این مضرات اقتصادی را در درازمدت به بار خواهد آورد. 
حتی اگر ایده کنترل فرصت‌های تحصیلی در خصوص زنان با این منطق همراه شود که چون زنان در اکثر مواقع از دست‌یابی به شغل‌هایی مرتبط باز می‌مانند و این به معنی اتلاف هزینه‌هاست بنابراین می‌توان آن‌ها را از ابتدا در مسیر یادگیری متوقف کرد. اما مسأله اساسی این است که این رفتار دولت باعث انحصارگرایی در بازار مشاغل خواهد شد و هزینه‌های بسیار به همراه خواهد داشت. 
همچنین تفکیک جنسیتی که نه تنها در دانشگاه‌ها که در دروس دوران دبستان هم با انگاره‌های مردسالارانه ایجاد شده سبب خواهد شد که دختران و پسران فرصت اجتماعی مهمی را برای مشارکت در فعالیت‌های اجتماعی مشترک از دست بدهند. این عدم وجود دیالوگ میان این دو جنس و تاثیر متقابل آن‌ها بر روندهای هویت‌یابی جنسی باعث به وجود آمدن مردان و زنانی است که نه تنها جنس مخالف را نمی‌شناسند که حتا هویت‌یابی جنسی خود آن‌ها هم به دلیل این عدم رابطه ناقص خواهد بود. چرا که تحت تاثیر انگارهای مردسالارانه در محتویات دروس، زن را به عنوان موجودی تحت‌الشعاع و زیر سایه مرد می‌شناسند. 
بنابراین به نظر می‌رسد برای جدایی از رخوت فضای موجود می‌توان تفکیک جنسیتی را محور مطالبات دانشجویی قرار داد و با احیای فضای جنبش دانشجویی بر پایه مطالبات برابرخواهی، جنبش دانشجویی را از سکوت رهانید.

گفتگویم با نیما راشدان ؛فاجعه در تداوم حکومت جمهوری اسلامی است

منبع:بامداد خبر


نیما راشدان، کارشناس مسایل سیاسی در گفتگویی با بامدادخبر، به بررسی موضوع بسته شدن سفارتخانه‌های جمهوری اسلامی در کشورهای غربی پرداخته  است .وی با مثبت دانستن اقدام کانادا در قطع ارتباط دیپلماتیک با حکومت ایران، این امر را الگویی موفق در مقابله با جمهوری اسلامی که به گفته‌ی وی خطری جدی برای امنیت جهانیست ارزیابی می‌کند.
متن این گفتگو را در ادامه بخوانید:
تعطیلی سفارت‌خانه‌های خارجی در ایران، از جمله اقدام کانادا را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ 
کانادا  محل زندگی مهاجران بسیاری است که غالبا این شهروندان از دولت‌ها و حکومت‌های خودشان به آنجا پناهنده شده‌اند، لذا این کشوربر اساس دفاع از حقوق مهاجران  خود را موظف می‌داند از حقوق این افراد حمایت کند. 
به همین خاطر می‌بینیم روابط دیپلماتیک ایران و کانادا زمانی قطع می‌شود که یک روزنامه‌نگار ایرانی کانادایی در ایران بازداشت و زیر شکنجه کشته می‌شود و دولت ایران بعد از این اتفاق به وقیحانه‌ترین شکل سعی می‌کند این موضوع را در محافل مختلف بین‌المللی این‌گونه بیان کند که کانادا حق دخالت در امور داخلی ایران را ندارد و این مسأله ایران است و از آنجا که ایران تابعیت دوگانه را به رسمیت نمی‌شناسد، لذا اظهارنظر کانادا نوعی دخالت در امور داخلی است. 
بنابراین کانادا به عنوان یک جامعه‌ای که بر اساس دفاع از حقوق مهاجران شگل گرفته مجبور می‌شود به خاطر نقض حقوق بشری که به آن شکل در ایران رخ داده روابطش را با ایران قطع نماید که به نظرم تصمیمی کاملن درست هم بوده است و فکر نمی‌کنم حتی یک درصد از مردم کانادا را هم بتوان پیدا کرد که از این اقدام ایران در خصوص قتل یک شهروند کانادایی و یا محکومیت بیست ساله شهروند کانادایی دیگری به زندان با این بهانه که این افراد کانادایی نیستند و من تابعیت دوگانه را قبول ندارم، حمایت کند.
به عقیده من هر انسان آزاده‌ای که جهانی فکر می‌کند با این کار مخالف است، همچنین این را در نظر داشته باشید که کانادا اولین کشور نیست و آخرین کشور هم نخواهد بود. آمریکا به عنوان بزرگ‌ترین بازیگر روابط بین‌الملل و انگلستان به عنوان مهم‌ترین متحدش، سالها است که چنین رویه‌ای را اتخاذ کرده‌اند و حال کانادا به عنوان کشوری پهناور که سهم مهمی  از اقتصاد جهان را هم به عهده دارد به عنوان سومین بازیگر بزرگ این اقدام را انجام داد.
نظرتان درباره تحریم سیاسی جمهوری اسلامی چیست و این اقدام اخیر کانادا را چطور می‌توان به اقدامی جهانی تبدیل کرد؟ 
بعد از اتفاقات ۱۱ سپتامبر، جامعه جهانی تجربه خوبی را به دست آورد، هرچند می‌توانست این تجربه را این میزان گران به دست نیاورد. چرا که اگر جامعه جهانی به وضعیتی که در افغانستان بعد از طالبان به وجود آمده بود بی‌توجهی نمی‌کرد و پیش از واقعه ۱۱ سپتامبر در همین سطحی که امروز به آن‌ها کمک کرده به ائتلاف شمال افغانستان کمک می‌کرد، قطعا فاجعه ۱۱ سپتامبر رخ نمی‌داد. امروز در جامعه جهانی این مسأله به خوبی درک شده است که جلوی ماجراجویی کشور‌ها را قبل از هر اقدامی باید گرفت.
در مورد ایران هم طبعا ما به تنهایی، به عنوان احزاب سیاسی ایرانی نمی‌توانیم به کشور‌ها بگوییم از مردم ایران دفاع کنید، بلکه این نیاز به یک اجماع جهانی دارد، که خوشبختانه با سیاست‌هایی که کشورهایی مانند آمریکا اتخاذ می‌کنند، مشخص است چنین اجماعی در سطح جهانی نیز به وجود آمده است که جلوی کشور‌های ماجراجو را می‌باید قبل از هر اتفاقی گرفت.
بین تحریم سیاسی و اقتصادی قائل به چه تحریمی هستید و به نظرتان مردم چه ضرری از این تحریم‌ها خواهند کرد؟ 
وقتی ما از حکومت ایران صحبت می‌کنیم، برابر اطلاعات سازمان‌های اطلاعاتی کشورهای مختلف از حکومتی می‌گوییم که روزبه‌روز به یک تهدید بزرگ امنیتی بدل می‌شود، همان‌طور که کانادا هم به درستی به آن اشاره کرده است، جمهوری اسلامی امروز درگیر رابطه تنگاتنگی با باند‌های تامین مواد مخدر و جنایت‌های سازمان یافته در گواتمالا است، امروز جمهوری اسلامی و حزب‌الله شبکه‌های عظیم مواد مخدر و اسلحه را در آمریکای مرکزی و مکزیک سازماندهی می‌کنند. بنا بر همین گزارش‌ها، امروز بین تهران و کاراکاس  پروازهایی وجود دارد که در ادبیات فنی به پرواز ترور معروف است .پروازهایی که لیست مسافران آن به انجمن پروازهای بین‌المللی ارائه نمی‌شود، امروز جمهوری اسلامی در عرصه سایبری دولت هلند را مورد تهاجم قرار داده است و تشکیلاتی را که وظیفه صدور گواهینامه‌های حیاتی و زیربنایی برای دولت هلند را داشته هک کرده است. اقداماتی که این حکومت در حال انجام آن است اساسا در فرم و قواعد دولت‌ها و حتی گروه‌های تروریستی که در دنیا وجود دارد هم نمی‌گنجد.
با وجود چنین حکومتی من معتقدم که مردم ضرری نخواهند کرد و اتفاقا به عکس به نظرم مردمی زمانی متضرر می‌شوند که این تحریم‌ها وجود نداشته باشد، به طور مثال مردم برمه از تحریم‌های شکننده و فلج‌کننده که علیه حکومت نظامی غیرقاونی بومی بود چه ضرری دیدند. 
ما داریم از ایرانی صحبت می‌کنیم که به گفته خود مسوولان حکومتی مبلغی حدود ۴۰۰ میلیارد دلار در آن معلوم نیست چه شده است، بنابراین درصدی از این میزان کم یا زیاد شود چه فاجعه‌ای رخ خواهد داد. 
فاجعه اتفاقا تداوم این وضعیت است، فاجعه‌ وقتی است که نخبگان این کشور که می‌توانند این شانس را برای ایران به وجود بیاورند تا این مملکت را بسازیم گروه گروه ایران را ترک می‌کنند.
فاجعه زمانی است که حکومت مانع از دسترسی آزاد شهروندانش به اطلاعات فنی و علمی پزشکی می‌شود فاجعه زمانی است که این حکومت شهروندانش را زیر موج آنتن‌های پارازیت قرار داده است. 
فاجعه زمانی است که حکومت کودکانی را که هنوز  در شکم مادرشان هستند و متولد نشده‌اند را زیر اشعه آنتن‌های پارازیت ترور می‌کند. فاجعه وقتی است که حکومتی نیم میلیون نفر را در سطح شهر به خاطر نوع پوشش دستگیر و مورد تحقیر قرار می‌دهد به‌طوری‌که تا آخر عمر، کابوس‌های حاصل از این برخورد‌ها را همراه خواهد داشت. اتفاقاتی که در ایران امروز می‌گذرد که اتفاقات روزمره‌ای نیست، ما که درباره ترکیه و برزیل و… صحبت نمی‌کنیم ، برخوردهایی که با مردم ایران می‌شود بی‌سابقه است.
به همین خاطر به نظرم اگر تحریم‌ها به زعم برخی بد است که من عقیده دارم نیست اگر فردی در این میان مسوول باشد آقای خامنه‌ای است. وقتی نزدیک‌ترین متحدان حکومت مانند چین و روسیه هم به ایران می‌گویند بازی هسته‌ای که شروع کرده‌اید نه به نفع خودت و نه به نفع دنیا است و به ایران می‌گویند آن را ترک کند، اما باز با پافشاری به آن ادامه می‌ورزد، طبیعی است که چنین واکنش‌هایی را هم در بر خواهد داشت. بنابراین منتقدان تحریم و بازیگران سیاسی ایران اگر قرار است یقه کسی را بگیرند به باور من باید آقای خامنه‌ای را مورد نقد قرار دهند نه آقای اوباما و یا حتی چین و روسیه که به قطعنامه‌های تحریم رای مثبت داده‌اند؛ چرا که آن‌ها در وهله‌ی اول در راستای منافع ملی خود و در مرتبه‌ی دوم در راستای منافع جهانی و بین‌الملل که امروز از یک اقتصاد پیشرفته گلوبال متنفع می‌شود، حرکت می‌کنند.

۱۳۹۱ آبان ۱۲, جمعه

گفتگویم با مریم معمارصادقی: شبکه‌های اجتماعی وسیله‌اند نه هدف

منبع:بامداد خبر


گفتگویی که در ادامه می‌خوانید گفتگو بامریم معمار صادقی، از بنیان‌گذاران و مدیران آموزشکده‌ی توانا است که با محور «اینترنت در ایران» صورت گرفته است. خانم معمارصادقی، معتقد است «اگر از شبکه‌های اجتماعی برای هماهنگی بین فعالان برای پیشبرد یک کار مشترک استفاده کنیم بهتر است، نه اینکه خود شبکه‌های اجتماعی را به عنوان یک هدف ببینیم، بلکه باید این ارتباطات و ابزار‌ها را به خدمت فعالیت‌ها و شیوه‌های سنتی در بیاوریم تا بتوانیم به موفقیت برسیم».
متن کامل این گفتگو را در ادامه بخوانید.
اینترنت ملی چه پتانسیل‌هایی را برای جمهوری اسلامی در جهت نظارت بر اینترنت به وجود خواهد آورد؟
از آنجا که جمهوری اسلامی در همه‌ی کارهایی که انجام می‌دهد خودش را خیلی بیشتر از آنچه که هست نشان می‌دهد و یا سعی می‌کند که به مردم یک توانایی خیلی بزرگ‌تر از خودش نشان دهد، نمی‌توان گفت که اینترنت ملی به وضوح چیست و یا چه خواهد بود. بحث اینترنت ملی به عقیده‌ی من فعلاً بیشتر به قصد ایجاد حس کنترل و ترس در بین مردم است تا چیزی واقعی. البته این به این معنی نیست که جمهوری اسلامی هدفی برای کنترل اینترنت در سر ندارد. همین حالا هم می‌بینیم که جمهوری اسلامی در زمینه فیلترینگ و محدود کردن دسترسی آزاد و امن مردم با چین همکاری می‌کند. به خاطر همین، این دو کشور در تمام جهان، بد‌ترین دولت‌ها و کشور‌ها در زمینه آزادی اینترنت به شمار می‌آیند.
ولی مردم و جامعه مدنی ایران از جوامعی هستند که توانسته‌اند به اینترنت آزاد هر چند با سرعت بسیار پایین و با وجود همه‌ی کنترل‌های حکومتی دسترسی داشته باشند، به نظرم این روند ادامه خواهد داشت. زیرا همان‌طور که جمهوری اسلامی سعی می‌کند دیوارهای دور خودش و اینترنت ایرانی را بالا‌تر ببرد، همانطور هم وی.پی.ان‌ها و تکنولوژی‌های دیگر به کاربران کمک می‌کنند تا از این دیوار‌ها و محدودیت‌ها عبور کنند. با وجود نیاز و محدودیت‌هایی که درباره‌ی دست‌یابی به محتوا در داخل ایران وجود دارد تلاش‌های کاربران برای شکستن این محدودیت‌ها متوقف نخواهد شد چرا که اینترنت ملی پاسخ‌گوی نیازهای کاربران نیست همان‌طور که صداوسیمای جمهوری اسلامی پاسخ‌گوی نیازهای جامعه ایران نبوده و باعث شده اکثریت شهروندان حتی خود حکومتی‌ها به استفاده از تلویزیون‌های ماهواره‌ای رو بیاورند.
 در ضمن به نظرم خود حکومت بزرگ‌ترین ضربه را از فیلترینگ گسترده خواهد دید. آن‌طور که در اخبار خودشان به آن می‌پردازند، جی‌میل و اسکایپ دو مورد مهمی هستند که در اینترنت ملی نخواهد بود و این دو مورد اتفاقا از مواردی است که خود حکومت و حکومتیان به آن‌ها نیاز مبرم دارند. دلیل اصلی این عدم اعتماد و اطمینان خود حکومتی‌ها نسبت به همدیگر هست. در ایران بی‌اعتمادی در بین مسوولین نسبت به یکدیگر بیشتر از کل جامعه است. بنابرین آنها بیشتر از بقیه مردم نیاز به کانال‌های ارتباطی امن دارند و ترجیح می‌دهند که برای امنیت‌شان، از اینترنت آزاد استفاده کنند تا اینترنت ملی.
آیا در صورت تحقق اینترنت ملی می‌توان با شیوه‌های معمول مبارزه با فیلترینگ به اینترنت آزاد دسترسی داشت؟
اینترنت ملی که امروز در ایران صحبتش هست چیزی است که چین هم مدتی است آن را با‌‌ همان پروپاگاندا دارد. یعنی یک جریان تکنیکی به همراه یک جریان سیاسی و ایدئولوژیک؛ به طوریکه به همراه تکنولوژی و فایروالی که دولت ایجاد می‌کند، گفتمانی را نیز راجع به اینترنت ملی برای اثرگذاری در افکار عمومی منتشر می‌کند. ولی همین وی.پی.ان‌ها و تکنولوژی‌هایی که ایرانی‌ها استفاده می‌کنند در چین هم استفاده می‌شود و میلیون‌ها چینی به طور دائم از فیلترینگ گسترده چین عبور می‌کنند. به همین خاطر با توجه به اینکه تکنولوژی لازم برای اینترنت ملی از چین تهیه می‌گردد باید بگویم که همین شیوه‌های کنونی هم همان‌گونه که در چین موثر بوده در ایران هم موثر خواهد بود.
به عنوان یکی از مدیران آموزشکده توانا و با توجه به تجربه‌تان در این سال‌ها، چه میزان نقش آموزش در دور زدن سانسور اینترنت موثر بوده است؟
 در کلاس‌های توانا راجع به استفاده امن از اینترنت و موبایل، فیلترینگ و فیلترشکن‌ها و وی.پی.ان‌ها صحبت می‌شود. مخصوصاً برای کسانی که در ایران یا در فضای مجازی فعال هستند و مثلاً از تلفن‌های همراه‌شان استفاده می‌کنند و از شبکه‌های اجتماعی مثل فیسبوک و توییتر خیلی استفاده می‌کنند. می‌توانم بگویم که وی.پی.ان‌ها بزرگ‌ترین کمک برای ایرانی‌ها است. به همین خاطر با توجه به این تجربه که در توانا داشتیم باید بگویم بسیار می‌تواند در مهار فیلترینگ ایران موثر باشد.
با توجه به اینکه طیف زیادی از کاربران، از طریق وی‌پی‌ان‌های ارزان‌قیمت به اینترنت ازاد دسترسی دارند اما صرف دسترسی به اینترنت نتوانسته خلا موجود در سازماندهی مطالبات و تحقق جنبش دموکراسی‌خواهی را میسر سازد؛ به نظرتان چه عوامل و فاکتورهای دیگری در این خصوص دخیل است و سایت‌های فارسی تا چه میزان در این زمینه موفق بوده‌اند؟
سوال خیلی خوبی است. با اینکه ما هم یک آموزشکده اینترنتی داریم هیچ وقت نقش تکنولوژی را هدف نمی‌بینیم بلکه به عنوان یک ابزار می‌بینیم. همان‌طور که رادیو، کاست‌ها و کتابهای زیرزمینی در دوران کمونیسم در اروپای شرقی، همه ابزارهای یک جنبش بوده‌اند. در ایران هم برای اینکه ببینیم چرا جنبش سبز یا یک جنبش آزادی‌ پیروز نشده اشتباه است که اگر بخواهیم فقط به تکنولوژی فکر کنیم یا حتی تکنولوژی به عنوان عامل اصلی یک جنبش نگاه بکنیم. چون می‌بینیم که جنبش‌هایی بودند در گذشته با امکانات خیلی کمتر از نظر تکنولوژی یا مالی یا حتی سواد جامعه نسبت به آن چیزی که در ایران هست، به موفقیت رسیده است، بنابراین فاکتورهای زیادی در این امر دخیل‌اند که باید مورد ارزیابی سیاسی و اجتماعی قرار گیرد و تحلیل شود تا بتوانیم راه‌های موثر را به دست بیاوریم. اگر بخواهیم خیلی صادقانه صحبت کنیم، نقش تکنولوژی، نقش بسیار کوچکی است.
یکی از کارهایی که ما هم در آموزشکده به آن می‌پردازیم، آموزش دانش دموکراتیک ایرانیان است. به نظر ما این نه تنها امر مهمی در این زمان است، بلکه وقتی که گذار به دموکراسی رخ داد و زمان ساختن حکومت جدید دموکراتیک و جامعه بازدموکرات فرا رسید، این دانش بیشتر مورد توجه قرار خواهد گرفت، برای اینکه مردم هستند که باید خودشان نهادهای دموکراتیک را بسازند و از طریق این نهاد‌ها حق خودشان را به دست آورند و از آن محافظت کنند. برای ساختن این نهادهای دموکراتیک، دانش عمومی، لازمه‌ی اول خواهد بود. کار ما این است که در طولانی‌مدت با پرورش افراد مختلف، این دانش و آگاهی و حساسیت‌های مردم و ارزش‌ها به دموکراسی و خواسته‌های نهادهای دموکراتیک را بیشتر کنیم. به نظر من اینترنت برای این کار کمک بزرگی است اما این تنها کافی نیست.
 یکی از بزرگ‌ترین عامل شکست جنبش سبز به نظرم از خود جنبش بود و نه از خشونت حکومت؛ زیرا جنبش نتوانست به طور دائم از یک استراتژی بزرگ و کارآمد با به‌ کارگیری تاکتیک‌های مختلف استفاده کند و طرفداران خود را در میدان‌ها و عرصه‌های مختلف به میدان عمل بکشاند و حتی آن‌هایی را هم که داوطلبانه آماده عمل بودند، به خانه‌های‌شان برگرداند.
در خصوص اینترنت ماهواره‌ای برایم بیشتر بگویید، آیا اینترنت ماهواره‌ای می‌تواند به عنوان جایگزینی برای عبور از اینترنت ملی مطرح باشد.
همان‌طور که می‌دانیم قسمت ارسال در اینترنت ماهواره‌ای باعث مشکل می‌شود. برای اینکه کسی که داخل ایران است، وقتی که می‌خواهد چیزی را ارسال کند جمهوری اسلامی می‌تواند آن را شناسایی نماید، این مسأله زمانی حل می‌شود که افرادی که در حال ارسال مطالب هستند آن‌قدر زیاد باشند که جمهوری اسلامی به نفعش نباشد و نتواند همه‌ی افراد را دستگیر کند. بنابراین به نظر من بیشتر با یک مشکل مالی مواجه هستیم تا مشکل تکنیکی؛ یعنی اگر برنامه اینترنت ماهواره‌ای در ایران توسط تعداد زیادی کاربر ایرانی و در یک زمان مشخص شروع به استفاده شود، قطعا حکومت نخواهد توانست کنترلی روی آن داشته باشد. مثال خوب این مورد استفاده مردم از ماهواره است، امروز دیگر به علت کاربر زیاد ماهواره در ایران جرایمی که برای این موارد در نظر گرفته شد، تنها به جرایم مالی تقلیل پیدا کرده است. بنابراین در صورت استفاده کاربران زیاد از تکنولوژی اینترنت ماهواره‌ای قطعا احتمال ایجاد مشکل برای کاربران از طرف حکومت هم بسیار کاهش خواهد یافت.
ارزیابی شما از سایت‌های فارسی چیست و چه میزان آن‌ها را در راستای جنبش دموکراسب‌خواهی می‌دانید؟
من راجع به سایت‌ها خیلی حرفی ندارم بزنم ولی راجع به فیس‌بوک می‌توانم بگویم که خیلی حسن‌ها برای جنبش آزادی و جنبش دموکراتیک داشته است. اما من اشکالاتی را هم برای این شبکه‌ها می‌بینم، آن هم این است که آن فعالیتی که ما در فیس‌بوک انجام می‌دهیم، با فعالیت واقعی یا فعالیتی که واقعاً با مردم باشد فاصله دارد؛ به‌طوریکه ما در یک اقدامی که از سطح یک آغاز و باید به سطح دو سه و چهار و بعد پنچ برسد مشکل داریم. از این روند باید نتیجه‌گیری حاصل شود و نتیجه را بررسی کنیم و بعد تعدادمان را بیشتر کنیم و با گروه‌های بیشتری در ارتباط باشیم و نیز با داخل و بیرون ایران بتوانیم ارتباط برقرار کنیم؛ اما این‌ها را در فیس‌بوک نمی‌بینیم. به‌طوریکه امروز فیس‌بوک برای ما دنیایی محدودی است از افرادی که موافق سلیقه من هستند. فیس‌بوک تا حدی انرژی ما را خنثی می‌کند و ما شروع می‌کنیم به حرف زدن با موافقان و دوستان خودمان به جای حرف زدن و متقاعد کردن مخالفین‌مان. شاید هم خیلی وقت‌ها با چنین کارهایی در فیس‌بوک، خودمان را گول می‌زنیم. مثلا وقتی می‌خواهیم روی جمهوری اسلامی فشار بیاوریم تا یکی از فعالان سیاسی یا مدنی را از زندان آزاد کند، آیا با صحبت کردن و لایک کردن کامنت دوست‌های‌مان، می‌توانیم به هدف‌مان برسیم؟ اگر از شبکه‌های اجتماعی برای هماهنگی بین فعالان برای پیش‌برد یک کار مشترک استفاده کنیم بهتر است، نه اینکه خود شبکه‌های اجتماعی را به عنوان یک هدف ببینیم، بلکه باید این ارتباطات و ابزار‌ها را به خدمت فعالیت‌ها و شیوه‌های سنتی در بیاوریم تا بتوانیم به موفقیت برسیم، در غیر این صورت تبدیل می‌شویم به تنبل گول خورده یا slacktivist.

۱۳۹۱ مهر ۲۶, چهارشنبه

گفتگویم با دکتر مهرداد عمادی درباره خصوصی سازی در ایران

منبع:چراغ آزادی


آنچه در ادامه خواهید خواند، گفتگو با مهرداد عمادی، کارشناس اقتصادی است که به خصوصی سازی و اقدامات لازم در این خصوص در ایران می پردازد، وی ضمن مثبت دانستن خصوصی سازی، چالشها و اقدامات لازم در این خصوص را بررسی می‌نماید.
جمهوری اسلامی در دو دهه گذشته تلاش‌هایی برای خصوصی‌سازی از جمله ابلاغ سیاست‌هایِ کلیِ اصل۴۴ قانون اساسی انجام داده است، اما این تلاش‌ها نتوانسته که اقتصاد ایران را از دست دولت و نهادهای نظامی خارج کند. علت این مسئله را در چه می‌‌دانید؟
مشکلی که در ایران در خصوص بخش خصوصی وجود دارد را می  توان در چند بخش مختلف دانست، به همین دلیل در مقایسه با کشورهایی مانند ترکیه و یا مالزی، مدیریت و امکان انتقال‌اش به یک برنامه خصوصی‌سازی واقعی با چالش جدی‌تری مواجه است.
یک بخش از این چالش این است که  مهمترین منبع درآمد ملی که همان بخش انرژی است در اختیار دولت است. و این عامل امروز باعث گردیده  تولد سرمایه و رشد و تراکم بخش خصوصی خیلی کم‌رنگ باشد. در حالی که اگر بخش خصوصی اقتصاد نفت را در دست داشت بخشی از سرمایه‌های خارجی که در ایران تزریق می‌شد در پس انداز و سود بخش‌های خصوصی وارد و سبب توسعه این بخش‌ها می‌گردید.
مورد دوم در ایران مربوط به زمانی است که ورود نهادهای امنیتی به اقتصاد آغاز گردید، هرچند این موضوع طبق تجربه کشورهای دیگر که قبل از ایران هم چنین تجربه‌ای را داشتند قابل پیش بینی بود. در ایران ورود نیروهای نظامی دو پیامد در برداشت. اول اینکه زمانی که این شرکت‌ها وارد بخش خصوصی شدند هزینه رقابت برای واحدهای خصوصی و همچنین دولتی بسیار بالا رفت و این باعث شد تا بسیاری سرمایه‌های خود را وارد بازار ترکیه و امارات و قطر کنند، به طوری که بخش قابل توجه‌ای از سرمایه به همین طریق از کشور خارج شد و بخش خصوصی که باید زیرساخت‌های اقتصادی سالم را در کشور بسازد به خاطر احساس خطری که می کرد سرمایه خود را خارج نمود.
و پیامد دیگر که در درازمدت زیان آن بیشتر آشکار می‌گردد این است  که چون رشد نهادهای امنیتی و نظامی در اقتصاد بیشتر خواهد شد زمینه  نظارت این نهادها در بازار کار و اعمال نظراتشان نیز فراهم می گردد و نیروی کار و مسئله اشتغال که باید توسط بازار و نظارت مقامات کار کشور و دولت سرو سامان بگیرد، جنبه امنیتی پیدا می‌کند، و این هزینه مدیریت فعالیت‌های اقتصادی را بالا می برد.
مجموعه این عوامل باعث گردیده تا نه تنها ما در برنامه خصوصی‌سازی یکی از ناموق ترین مدلها از دهه ۸۰ به بعد باشیم، بلکه به همان اندازه آن بخش خصوصی که تا به امروز داشته ایم خیلی ضعیف باشد. به همین خاطر ما دچار یک بیمار بزرگ در بخش اقتصادی هستیم که منابع سرمایه‌گذاری در اختیار دولت است ولی درآمدها به خزانه عمومی وارد نمی‌شود و در حقیقت در این چارچوب ما یکی از بدترین سناریوهای مدیریت منابعِ اقتصادی را داریم.

در طول ۳۳ سال گذشته صنایع ایران بخشی از قدرتِ رقابت‌پذیری خود را از دست داده اند و حکومت با اعمال محدودیت برای تجارت سعی در حمایت از کالای داخلی کرده است. اگر دولتی در ایران آینده خواهان خصوصی‌سازی شود چه نوع سیاستی را باید در خصوصِ تجارت خارجی اعمال کند؟
با نگاهی به منطقه خودمان و یا کشورهایی که از نظراقتصادی خصوصیاتی شبیه اقتصاد ایران دارند ونیز با توجه به آگاهی‌ای که از مشکلات بومی خودمان داریم، می توان چند ارزیابی در این خصوص مطرح نمود.
اول اینکه در حال حاضر برای بخش انرژی ما ممکن نخواهد بود به رشد کشورهای اپک یا کشورهای خارج اپک دست یابی پیدا کند، که علتش هم مشکلاتی بود که در سوال پیشین به آن اشاره کردم. به همین خاطر ما  نیاز به سرمایه‌گذاری مشترک از طریق مناقصه‌های بین‌المللی و بدون هیچ جهت‌گیری سیاسی خواهیم داشت. و در این موارد، اگر فی‌المثل با شرکت‌هایِ آمریکایی مشکل داریم، می توانیم از شرکت‌های اروپایی یا شرق آسیا بهره ببریم. و نیاز به سرمایه گذاری خارجی از آن جهت است که بخش مهمی از این سرمایه گذاری باعث انتقال تکنولوژی و دانش می‌گردد.
در بخش‌های دیگر مانند بخش خودروسازی، موثرترین و سریع ترین راه برای بالابردن سطح بازدهی که امروز به خاطر ماشین‌آلات قدیمی و نبود تکنولوژی در سطح پایینی است، بحث آموزش نیروی کار است، به‌طوری‌که در کشورهایی مانند آلمان آموزش نیروی کار ۴۰ ساعت در سال است در مالزی یک سوم هفته در سال است، ولی در ایران تنها ۳۰ دقیقه در سال است.
همچنین نمونه‌های دیگری مانند ترکیه و فیلیپین ومالزی نشان می‌دهد هرگاه در این کشورها سرمایه‌گذاری خارجی را تجربه کرده اند، که بخشی از این سرمایه گذاری پول و بخشی بصورت آموزش و انتقال تکنولوژی است، نتیجه و رشد کیفی اقتصاد این کشورها بهتر بوده است.
و مسئله سوم که به نظرم باید به آن توجه کرد ایجاد مناطق آزاد تجاری است. اقتصاد ایران، با توجه به آن‌که اقتصاد بزرگی است ولی متاسفانه یک اقتصاد بسته است و می باید همانطور که کشورهایی مثل چین و بعضی کشورهای خاورمیانه هم  تجربه ایجاد مناطق آزاد را داشته اند، در ایران هم به ایجاد مناطق آزاد در شمال و جنوب و استانهای مرزی ایران مبادرت ورزیده شود.
ترکیب این سه موردی که در خصوص سرمایه گذاری به آن اشاره کردم؛ یعنی سرمایه‌گذاری مشترک در بخش انرژی، سرمایه‌گذاری مشترک در بخش صنعت، و سرمایه گذاری در ایجاد بازار آزاد گام‌هایِ مهمی خواهد بود که ما را به اقتصاد جهانی وصل می کند.
یعنی ما درهای باز به سوی بازار آزاد نخواهیم داشت بلکه باید با برنامه‌ریزی مشخص در دازمدت به این هدف برسیم، زیرا باز کردن درهای اقتصاد بصورت آنی نوعی سناریویِ خودکشی صنایع داخلی ما خواهد بود. زیرا به علت سرمایه کم و نبود استاندارد در سطح جهانی امکان رقابت وجود ندارد و این سه گام لازم است تا بتواند ما را به سطح جهانی برساند.
با گذار به اقتصاد بازار بنیاد آیا همچنان صنایعی باقی خواهد ماند که انحصارش در دست دولت باشد؟
با توجه به اقتصاد ما در این سی ساله گذشته که شاهد شوک‌های بزرگ بوده است، به نظرم در کوتاه مدت حتما یک سری از بخش‌های اقتصاد باید حضور فعال دولت در آن باید شکل گیرد. البته باید توضیح دهم که حضور با مالکیت دولت متفاوت است، به طور مثال درباره آموزش عالی با توجه به اینکه ما دانشگاه‌های خصوصی هم داریم، اما بخش خصوصی ما نمی تواند تا یک دهه بعد از خصوصی سازی هم امور مربوط به اموزش عالی را در دست بگیرد، و و همچنین بخش پالایش نفت و شیرین سازی گاز و همچنین بخش انرژی در کوتاه مدت  باید در دست دولت باشد تا بتوانیم انتقال اموزش نیروی انسانی را مدیریت کنیم تا دولت بتواند بر مبنای منافع ملی رشد افزایش پالایشگاه ها و شیرین سازی گاز را شکل دهد.
اما من معتقدم که باید دیدِ خود را که امروز از سال ۱۳۳۱ به تابوی ملی بدل شده است را تغییر دهیم و از شرکت های خارجی برای استخراج نفت و گاز دعوت نماییم برای آنکه اگر این اقدام را انجام ندهیم در حوزه‌هایی که منابع مشترک داریم، منافع ملی ما به شدت صدمه خواهد خورد. زیرا که هیچکدام از این منابع بی‌پایان نیستند و اگر در حوزه‌های مشترک نفتی، کشورهای همسایه بتوانند با آوردن تکنولوژی از طریق سرمایه‌گذاری‌های مشترک خارجی  سهم خود را سه برابر و یا بیشتر کنند، قطعا این سهم ماست که در این حوزه‌ها کاهش خواهد یافت.
و برای جلوگیری از سوء استفاده احتمالی شرکت‌های خارجی می‌توان از تجربه کشورهای دیگر مانند بریتانیا استفاده کرد، بطوریکه در دریای نفت شمال بریتانیا دولت تنها یک سهم دارد که به سهم طلایی معروف است که آن سهم این امکان را به دولت می دهد که هرگاه بر خلاف منافع ملی اقدامی صورت گرفت قرادادها را وتو نماید.
به همین دلیل معتقدم باید این تابو فرهنگی را که نسبت به این مسئله وجود دارد کنار بگذاریم. هرچند سابقه پیشین سیاسی ما ممکن است  نگذارد با شرکتها امریکایی و بریتانیایی وارد سرمایه گذاری شویم، می توانیم از شرکتهایی مربوط به کشورهایی چون نروژ و فنلاند و یا شرق اسیا  بصورت مناقصه‌ای و شفاف بهره بگیریم و با در نظر گرفتن سهم طلایی برای دولت، دولت می‌تواند از سهم طلایی خود در صورت بدرفتاری و عدم انتقال تکنولوژی یا آموزش نیروی کار و در صورت  پایمال شدن منافع ملی  بهره بگیرد و قرارداد را وتو نماید.
اینکه ما بپنداریم پاسداری از منافع ملی یعنی آنکه دولت همه امور مربوط به نفت را برعهده بگیرد با توجه به تخصص و تجربه ام و همچنین تجربه کشورهای مانند روسیه معتقدم که به هیچ وجه به نفع منافع ملی نخواهد بود و حتی می‌تواند زمینه‌ای بسیار جذاب برای فساد و انتقال رانت‌های عجیب در داخل دولت فراهم می‌کند.
ساختار حکومت ایران با نفت گره خورده است، اگر دولتی بخواهد به سمت خصوصی سازی برود بهترین راه برای صرف پول نفت چه خواهد بود؟
این سوال بیش از ۶۰ سال است که برای ما مطرح است و اینکه واقعا در مورد این ثروت طبیعی پایان‌پذیر چه باید بکنیم، و تا به حال هم هر زمان که نگاه کنیم هیچ‌گاه به طور درست نتوانسته ایم از آن استفاده کنیم، هرچند زمان‌هایی بوده که به نسبت خوب از این ثروت استفاده کرده ایم اما زمان‌هایی هم همچون این شش سال اخیر که یکی از تاریکترین و ضعیف ترین کارنامه را در مدیریت این ثروت داشته ایم و نتوانسته ایم از این ثروت بهره مفیدی داشته باشیم.
به نظرم ما نمی‌توانیم یک شبه اعتیاد اقتصاد ایران را به صنعت نفت و درآمد ارزی نفت و گاز از بین ببریم، اما چیزی که به نظرم شایستگی آن را دارد تا به آن پرداخته شود آن است که ما درآمد نفت را به سه قسمت تقسیم نماییم: سی درصد درآمد نفت در یک دوره کوتاه مدت پنج ساله به نظرم باید صرف واردات کالاهای مصرفی گردد، هرچند به نظرم بسیار ایده خوبی نیست اما در کوتاه مدت نمی‌توان چاره‌ای جز این کرد و هفتاد درصد دیگر منابع نفتی به صندوق ویژه ای واریز گردد بطوری که ۲۰ درصد آن بصورت مستقیم صرف بازسازی و توسعه و سرمایه‌گذاری در زمینه رشته‌های فنی دانشگاهی گردد تا بتوانیم زیربنیه فنی کشور را از این طریق بالا ببریم، کاری که ژاپن در دهه ۵۰ آن را تجربه کرد و مابقی آن صرف سرمایه گذاری در داخل و خارج ایران گردد. چون به باور من یکی از راه‌های انتقال کم هزینه تکنولوژی به ایران سرمایه‌گذاری در شرکت‌های پیشرفته غربی و شرق آسیا است، زیرا بخشی از این سرمایه‌گذاری مشترک خارجی امکان آموزش مهندسان و مدیران در آن صنعت خاص را برای ما فراهم می‌سازد. نمونه تجربه موفق آن کشور چکسلواکی است، به طوری که وقتی مبادرت به سرمایه‌گذاری در آلمان نمودند، مطرح نمودند که هر ساله چند صد متخصص چک در باواریا در زمان سرمایه گذاری آموزش ببینند، نتیجه این سرمایه گذاری امروز در چک را می توان در سطح خودروسازی این کشور دید و به نظرم در زمینه صنعت خودرو و نفت و سخت‌افزار زمینه های خوبی برای این سرمایه گذاری‌ها خواهد بود.
تجربه کشورهای اروپای شرقی پس از فروپاشی شوروی نشان داده که با خصوصی سازی، نرخ بیکاری تا حدودی در کوتاه‌مدت افزایش پیدا می‌کند. آیا می تواند راهکاری برای کمتر شدن این مشکل پیدا کرد؟
من در چکسلواکی – قبل از آن که تقسیم به دوکشور شود- لهستان، فدراسیون روسیه و آلبانی بوده ام و تجربه آنها را از نزدیک دیده ام. در خصوص چکسلواکی،  قبل از تقسیم این کشور در ۱۸ ماه اول بعد از برنامه خصوصی‌سازی که در قالب ۵ برنامه که ازخرید کوپن از سوی مدیران تا برنامه اجازه دادن خرید شرکت ها از سوی سرمایه گذاری مشترک بود، به علت کاهش ۴۰ درصدی تولید ملی بیکاری افزایش یافت، همچنین  قیمت‌ها به علت آزادی کرون افزایش یافت، اما در مورد ایران، زیاد در جایگاه بدی نیستیم به علت انکه مقدار زیادی از این هزینه‌ها که به خاطر کیفیت بد مدیریتی در جامعه تحمیل شده است، از جمله آن یارانه‌ها بود که هرچند در دوران آقای احمدی نژاد به علت عدم مدیریت درست، حذفِ آنها باعث اعمال هزینه زیادی به مردم گردید، اما خوشبختانه با حذف یارانه اولین گام برداشته شده است. به همین خاطر بیکاری که در حال حاضر درایران می‌بینیم بخشی از آن مربوط به برداشته شدن یارانه‌هاست و اینکه شرکت‌ها امروز مجبور اند چالش‌های خود را خودشان مدیریت کنند.
اما اینکه ما فکر کنیم می‌توانیم خصوصی‌سازی را در سه سال به جایی برسانیم تصویری درست نیست و هرکس این را بگوید یا خصوصی‌سازی را درست متوجه نشده و یا همه واقعیت را انعکاس نمی‌دهد. واقعیت این است که حداقل به یک دوره شش ساله برای این کار نیاز است که دوره‌ای دشوار خواهد بود و بعد از ۷ یا ۸ سال از این دوره خواهیم دید که بخش‌هایی که در آن خصوصی‌سازی شکل گرفته به ثمر خواهد نشست.
و همچنین شاهد خواهیم بود که ظرف ده سال این اقتصاد عقب‌مانده و بیمار با انتقال تکنولوژی دوباره احیا خواهد شد. هزینه و فشارهایی خواهد بود اما این هزینه‌ها گشایش ایجاد خواهد کرد. در حالی که ما اکنون هزینه ها و فشارها را داریم تحمل می‌کنیم، ولی به جای اینکه افقی که در حال حاضر جلویمان است افقی روشن باشد متاسفانه آن افق کوچکتر و تاریک‌تر می‌شود .

۱۳۹۱ مهر ۱۴, جمعه

گفتگویم با محسن کدیور؛اهانت به پیامبر از مصادیق گفتار نفرت‌انگیز

منبع:بامداد خبر


انتشار فیلم «بی‌گناهی مسلمانان» در فضای اینترنت با زیرنویس عربی و پیامدهای خونین آن، بحث‌هایی پیرامون حق اهانت به مثابه آزادی بیان مطرح کرد. گفتگویی که در ادامه می‌خوانید با محسن کدیور، اسلام‌شناس و استاد دانشگاه، انجام گرفته و در آن به دو مساله‌ی «اهانت به پیامبر مسلمانان» و «خشونت‌پذیر بودن اسلام» پرداخته شده است. به عقیده آقای کدیور مسلمانان باید در قبال منتقدان پیامبرشان و قرآن مدارا کنند و در قبال توهین‌کنندگان -که وی آن را از مصادیق گفتار نفرت‌زا می‌داند- با پرهیز از هرگونه خشونت، با اقدامات مسالمت‌آمیز حقوقی و اخلاقی اعتراض خود را ابراز کنند و با تولیدات متناسب فرهنگی به رقابت با تولیدکنندگان این «آثار موهن» بپردازند. متن این گفتگو را در ادامه بخوانید.
آیا به نظر شما کسانی به عمد با ساختن فیلم و یا ترانه و کاریکاتور قصد در تحریک مسلمانان دارند؟ 
از قصد سازندگان این فیلم نازل و موهن اطلاعی ندارم. تولیدات فرهنگی اخیر که مشکل‌آفرین بوده است به چند دسته قابل تقسیم هستند. دسته اول آن‌ها که توهین‌آمیز بودن‌شان مورد اختلاف است؛ یعنی برخی فکر می‌کنند توهین‌آمیز است و برخی چنین نظری ندارند. دسته دوم آن‌ها که اتفاق نظر نسبی در میان مسلمانان و غیر مسلمانان در خصوص توهین‌آمیز بودن‌شان وجود دارد. در مورد مطلبی که افکار عمومی آن را توهین‌آمیز می‌داند چه در مورد پیامبر اسلام و چه در مورد حضرت مسیح و چه در مورد دیگر امور مورد احترام میلیون‌ها انسان این پرسش مطرح می‌شود که عمدی یا اتفاقی صورت گرفته است. پاسخ به چنین پرسشی به عهده مراجع صالح قضایی است. قرائن امر نشان می‌دهد که توهین اخیر اتفاقی نبوده است.
چرا مسیحیان در این سال‌ها در قبال توهین به پیامبرشان بردبارند ولی مسلمان‌ها اینچنین نیستند؟
اهانت به پیامبر مسیحیان موضوعی نیست که در دهه‌های اخیر شروع شده باشد بلکه چندین قرن سابقه دارد. اگر کسی بخواهد مقایسه‌ای منصفانه و علمی انجام دهد باید آن پیشینه را مطالعه کند و دریابد که مسیحیان نیز قبل از سیطره نسبی جریان سکولار بر کلیسای قرون وسطی اهل مدارا و مبرا از خشونت نبوده‌اند. 
البته در قرون اخیر، قدرت کلیسا همانند قرون وسطی نیست، لذا مدارای کلیسا و واتیکان امروز صرفا از سر باور مدارا نیست، بلکه به دلیل عدم برخورداری از اقتدار لازم چاره‌ای جز تحمل و مدارا ندارند. به عبارت دیگر مدارا از سر ناچاری را نباید فراموش کرد. البته نمی‌توان انکار کرد که گروهی از مسیحیان نیز به لحاظ فلسفی با توهین به پیامبرشان مشکلی ندارند. 
ذکر مثالی در این زمینه راه‌گشا است. در زمینه روابط جنسی خارج از ازدواج یا هم‌جنسگرایی نظر کلیسا چیست؟ نه تنها موافقتی ندارد بلکه آن را نامشروع و نادرست می‌دانند. مخالفند اما از سرناچاری مماشات می‌کنند. البته در قرون اخیر بسیاری از مسیحیان معتقد از طرق مسالمت‌آمیز مخالفت خود را با اهانت و تحقیر عیسی مسیح ابراز کرده‌اند یا با تولید آثار هنری دینی به دفاع از باورهای مسیحی خود برخاسته‌اند و به رقابتی فرهنگی دست یازیده‌اند. 
شرایطی که امروز مسلمانان آن را تجربه می‌کنند از یک حیث مشابه دوران مسیحیت قبل از نوزایی است و مسلمانان به نوعی در ابتدای آن راهند. مرور تاریخ مسیحیت در این زمینه مفید است. خشونت راه به جایی نمی‌برد و می‌باید با طرق مسالمت‌آمیز و قانونی و با سعه صدر با مخالفان و منتقدان و حتی هتاکان مواجه شد. 
همچنین باید به این موضوع هم توجه داشت که در چهار دهه اخیر مسألهٔ اسلام بیش از گذشته برای غرب مطرح شده، تئوری جنگ بین تمدن‌ها مشخصا بین تمدن غرب و تمدن اسلامی از سوی هاتنیتگتون و فوکویاما و برنارد لوییس، نوعی بازتولید جنگ‌های صلیبی قرون میانه است. تخریب رقیب به هر قیمتی در دستور کار برخی پیروان این تئوری است. اهانت به باورهای دینی و تخریب و تحقیر و تحریف شخصیت پیامبر اسلام نیز جزئی از این برنامه است. اما خوشبختانه این رویکرد در میان خود مسیحیان و غربی‌ها مخالفان جدی دارد. بسیاری جریان‌های دانشگاهی و منصف غربی و مسیحی، برخوردی محترمانه با حضرت محمد دارند. به عنوان مثال هانس کونگ (Hans Kung) متأله سر‌شناس مسیحی معاصر بر این باور است که محمد (ص) می‌باید از طرف مسیحیان به عنوان پیامبر خدا به رسمیت شناخته شود.
تصویری که این مسلمانان در پی خشونت‌شان از اسلام به دنیا معرفی می‌کنند چه دستاوردی برای مردم کشورهای مسلمان دارد؟ 
در اعتراض به فیلم مشکوک و موهن اخیر ده‌ها مسلمان در تظاهرات اعتراضی کشته شدند و سفیر و چند دیپلمات آمریکا نیز در در لیبی جان باختند. آتش‌سوزی و حمله به برخی سفارت‌خانه‌های غربی و برخی خشونت‌ها نیز به وفور از رسانه‌های جهان نمایش داده شد. افراد بی‌گناهی در این وقایع کشته شدند. اینکه دولت آمریکا یا مشخصا دیپلمات‌های این کشور در ساختن این فیلم موهن دست داشته‌اند، در هیچ دادگاه صالحه‌ای اثبات نشده و مدرکی هم تا کنون درباره آن منتشر نشده است. کشته شدن برخی مسلمانان تظاهرکننده نیز در برخی کشورهای خاورمیانه توسط پلیس اصلا موجه نیست. کشتن افراد بی‌گناه و ابراز خشونت در مخالفت با یک عمل بی‌خردانه، کاری نادرست، خلاف شرع و اخلاق است. زشتی و پلشتی را نمی‌توان با زشتی و پلشتی دیگری پاسخ داد یا تشدید کرد. سوزاندن و کشتن وخشونت کار صحیحی نبوده است. 
اما در خصوص سوال شما که می‌گویید مسلمانان با رفتارشان چه تصویری را به جهانیان ارائه می‌دهند، بهتر است بگوییم گروهی از مسلمانان در قبال یک پدیده غیر اخلاقی که توسط گروهی دیگری که اتفاقا آن‌ها هم مسیحی بوده‌اند، واکنش تلخی نشان داده‌اند. اینکه یک طرف را به اقدامات صرفا شخصی توصیف کنیم و اعمال طرف دیگر را عکس‌العمل تمام مسلمان‌ها آن هم برخاسته از ذات دین‌شان تفسیر کنیم، توجیهی که از بسیاری رسانه‌های غربی نیز شاهد هستیم، گزارشی خلاف واقع و غیرمنصفانه و نادرست است. 
وقتی کشیش بی‌خردی که در امریکا، کلیسای رسمی کوچکی دارد مرکز قرآن‌سوزی تاسیس کرده، گفته نمی‌شود مسیحیان از خودشان بی‌فرهنگی و بی‌اخلاقی و عدم مدارا نشان داده‌اند، یا اگر چند مسیحی قبطی یا یهودی شهروند آمریکا، فیلمی موهن و ضد اخلاقی علیه پیامبر یک میلیارد و ششصد میلیون مسلمان ساخته‌اند و وجدان عموم مسلمانان را جریحه‌دار کرده‌اند، گفته نمی‌شود مسیحیان یا یهودیان یا آمریکایی‌ها یا غربی‌ها چنین کرده‌اند، گفته می‌شود چند نفر معدود اعمال نادرستی مرتکب شده‌اند که نماینده مسیحیت، یهودیت، آمریکا و غرب نیستند. 
با همین منطق در مورد طرف مقابل نیز قضاوت کنیم و روش خشن و غیراخلاقی و خلاف شرع تعدادی از مسلمانان خشمگین را به کل عالم اسلام و ذات دین نسبت ندهیم. آن‌ها از جانب خود عمل کرده یا سخن گفته‌اند و کسی به آن‌ها نمایندگی نداده بود تا خشونت بورزند یا آتش بزنند یا افراد بی‌گناه را به قتل برسانند. 
اگر می‌خواهیم دنیای بهتر و سالم‌تری داشته باشیم باید از این‌گونه نفرت‌پراکنی‌ها و یک بام و دو هواگویی‌ها اجتناب کنیم. نفرت‌پراکنی نتیجه‌ای جز خشونت به دنبال نخواهد داشت. نفرت‌پراکنی «HATE SPEECH» علیه جنسیت، قومیت، ملیت، زبان، دین و عقیده دیگران امری مذموم، ضد اخلاقی، جرم و قابل پیگرد حقوقی است. اگر قانون متناسبی برای جلوگیری و مجازات متناسب با چنین جرمی پیش‌بینی نشده باشد، افرادی که از توهین به باورهای خود مجروح شده‌اند شخصا دست به کار می‌شوند واز طرق غیرقانونی خشونت می‌آفرینند. قانون حافظ حقوق و جان و آبروی همه شهروندان است، هم از توهین و گفتار نفرت زا جلوگیری می‌کند و هم از خشونت و قتل. فرد یا افرادی که مورد توهین واقع شده‌اند می‌باید به دادگاه شکایت کنند واین دادگاه است که افراد خاطی را پس از دفاع در حضور هیات منصفه با انصاف محکوم و مجازات می‌کند. اگر جرم در سرزمین دیگری اتفاق افتاده دولت‌هایی که به باورهای مردم‌شان توهین شده است، به نمایندگی از مردم‌شان بر اساس موازین حقوق بین‌الملل کیفری، مجازات توهین‌کنندگان را پیگیری خواهند کرد. چنین شیوه‌ای هم مانع از خشونت خواهد بود هم ریشه توهین را خواهد کشانید.
بر اساس بند دوم ماده بیستم میثاق مدنی سیاسی که برای کلیه دول عضو سازمان ملل متحد لازم‌الاجراست آمده که «هرگونه دعوت به تنفر ملی یا نژادی یا مذهبی که محرک تبعیض یا خصومت یا اعمال خشونت باشد به موجب قانون ممنوع است». بی‌شک قانون منع از گفتار نفرت‌زای مذهبی که اهانت مسلم به پیامبران ادیان، آن هم ادیانی که میلیون‌ها پیرو دارند، حافظ آزادی بیان است. انتقاد از ادیان از لوازم آزادی بیان است که رعایت آن کمک به پیشرفت خود ادیان هم هست. اما آزادی توهین، آزادی خشونت است، نه آزادی بیان. تعیین توهین و تمییز آن از انتقاد وظیفه هیات منصفه دادگاه است. آمریکا تنها کشوری است که به زعم دفاع از آزادی بیان، توهین به ادیان در آن جرم حقوقی نیست و تنها مذمت اخلاقی به دنبال دارد. در برخی کشورهای اروپایی جریمه نقدی یا مجازات زندان کوتاه مدت برای ناقضان قانون گفتار نفرت‌زا و توهین به باورهای مذهبی پیش‌بینی شده است. 
مشکل اینجا است که این فیلم موهن در کشوری ساخته و منتشر شده است که اهانت به ادیان در آن پیگرد حقوقی ندارد و تنها اخلاقا مردود است. این نقص حقوقی، راه را برای برخی اقدامات غیرموجه خشن در توهین به باورهای دینی شهروندان این جامعه و دیگر جوامع باز می‌کند. 
خشونت حاصل از این اهانت‌ها بیشتر به علت اهانت است یا به واسطه روح خشونت‌گرایی که بسیاری مدعی هستند در اسلام وجود دارد؟ 
هر عکس‌العملی به اهانت را نمی‌توان خشونت نامید، تظاهرات مسالمت‌آمیز یا شکایت به مراجع قضایی حق هر کسی است که به باورهای دینی او اهانت شده است. منتهی وقتی قانونی نیست که از فرد یا گروهی که باور‌هایش مورد اهانت قرار گرفته است حمایت کند، و دول کشورهای اسلامی نیز در یافتن راه‌کارهای مسالمت‌آمیز حقوقی بسیار منفعلانه و ضعیف عمل کرده‌اند، لاجرم افراد یا گروه‌هایی می‌پندارد که تنها راه باقی مانده، رفتار خشونت‌آمیز است. به هر حال این خشونت مذموم و مردود است. 
اما اینکه ریشه این خشونت از کجاست، من علت اصلی را توهین و اهانت و تحقیر می‌دانم و نه وجود ذات خشونت‌گرایی در دین اسلام، اینکه می‌گویید بسیاری مدعی وجود روحیه خشونت‌گرایی در اسلام‌اند باید بگویم غالب این افراد از اورینتالیست‌ها (Orientalists) هستند که ادبیات بسیار گسترده و غیرمنصفانه‌ای را علیه اسلام شروع کرده‌اند و برخی احکام محدود که در شرائط و زمان و مکان خاص خود موجه هستند از زمینه (context) خود جدا کرده و تعمیم داده‌اند و اسلام را دینی خشن معرفی کرده‌اند. رفتار برخی جریان‌های بنیادگرا، سلفی یا ظاهرگرا که با نوعی قشری‌گری و سطحی‌نگری، اسلام را در جهاد فیزیکی و اعمال قدرت و اجرای احکام با زور خلاصه می‌کنند نیز در اشاعه اسلام به مثابه دین خشونت بی‌تاثیر نبوده است. این جریان‌ها به زحمت به یک در صد کل مسلمانان می‌رسند و تعمیم اندیشه آن‌ها به کل جهان اسلام همانند تعمیم اندیشه و مرام نئوفاشیست‌های نژادگرا به کل غرب یا مسیحیان صهیونیست به کل مسیحیت است. 
از زاویه دیگر خشونت یا برآمده از قدرت است و یا برآمده از فرهنگ عقب افتاده. کشورهایی که دچار عقب‌ماندگی یا عقب‌مانده نگاه داشته شدن باشند نرخ خشونت در آن‌ها معمولا بالاست. فرهنگ عقب‌افتاده، تلقی دینی متناسب با خود را اقتضا می‌کند. به عنوان مثال مسلمانی که در افغانستان یا پاکستان زندگی می‌کند ممکن است با مسلمانی که در انگلستان یا ترکیه زندگی می‌کند، تفاوت رفتاری داشته باشد. این تفاوت رفتاری به میزان رشد و پیشرفت فرهنگی برمی‌گردد. اگر خشونت ذاتی دین بود باید در سرزمین‌های مختلف شاهد بروز عوارض مشابه بودیم که نیستیم. برخی شرایط فرهنگی مولد خشونت هستند. 
نکتهٔ دیگری که به نظرم لازم است به آن پرداخته شود آن است که مواردی که پیش آمده بخشی از آن مربوط به خشم مردم نسبت به حضور نظامی امریکا یا ناتو در منطقه است. تحلیل ساده‌انگارانه وقایع و نسبت دادن عکس‌العمل مردم به ذات اسلام، سطحی‌ترین پاسخ ممکن است. 
در متون دینی آیا توصیه‌ای برای ابراز خشونت در قبال توهین کنندگان وجود دارد؟
در رساله مفصلی که در این باره با عنوان «رساله نقد مجازات مرتد و سابّ النبی» منتشر شده به مسأله توهین به پیامبر اشاره کرده‌ام. مطابق فتاوای و روایت‌های شیعه و سنی سبّ یا اهانت به پیامبر اسلام مجازات سنگین مرگ را به دنبال دارد که در جا توسط شاهد توهین قابل‌اجراست. در آن رساله اثبات کرده‌ام اولا ارتداد یعنی تغییر دین اصولا جرم نیست تا مجازاتی به دنبال داشته باشد، چه برسد به اعدام. سبّ و اهانت به پیامبر می‌باید در دادگاه صالحه با حق دفاع متهم با حضور هیات منصفه رسیدگی شود؛ هیچ‌کس سر خود حق ندارد هرچه را توهین پنداشت مجازات کند. مجازات خارج از دادگاه مطلقا ممنوع است. مجازات چنین جرمی نیز مجازات سنگین از قبیل اعدام و حبس ابد نیست. در حدی که فرد درک بکند کار نادرستی صورت گرفته است. شخص پیامبر بزرگ‌وارانه از کسانی که به ایشان اهانت می‌کرده‌اند گذشت می‌کردند. 
با توجه به اینکه افرادی که در قبال توهین‌کنندگان متوسل به خشونت می‌گردند قلیل‌اند باز هم حکومت‌ها تمایلی به جدا کردن این افراد از کل جامعه مسلمانی ندارند، به نظرتان علت چیست؟ 
همان‌طور که قبلا اشاره کردم، مادامی که دولت آمریکا نمی‌تواند این افراد را از بقیه جدا کند، و خود سازندگان فیلم را مسوول می‌داند، دولت‌های کشورهای مسلمان‌نشین هم می‌توانند بهانه بیاورند که ما نیز همانند شما متاسفیم اما نمی‌توانیم جلوی احساسات خودجوش شهروندان را بگیریم. 
در این مورد همان‌طور که اشاره کردم نمی‌باید یک بام و دو هوا (Double standard) برخورد شود. اگر قانون متناسب در مورد گفتارهای نفرت‌زا وجود داشته باشد و دول غربی به نتایج انتشار این‌گونه فیلم‌ها در فضای اینترنت بیندیشند و در ضمن حمایت از آزادی بیان، توهین‌های مسلم به پیامبران را جرم بشمارند، آنگاه مجال آن خواهد بود که دول کشورهای مسلمان نیز با منع عملی خشونت راه‌کارهای مسالمت‌آمیز قانونی را به شهروندان خود توصیه و متخلفان را مجازات کنند. 
دنیای بدون خشونت دنیایی مطلوب است. مدارا و سعه‌صدر نسبت به عقاید و آراء متفاوت از شرائط اولیه چنین دنیایی است. اما برای شناخت حد این مدارا لازم است قدری توضیح دهم. می‌توانیم سه گونه مدارا را تصور کنیم، اول مدارا در قبال فکر و اندیشه و دین متفاوت. دوم مدارا در برابر انتقاد و نقد دیگران از عقیده و دین و مذهب ماست، یعنی افرادی می‌آیند و دین و مذهب و عقیده ما را مورد انتقاد قرار می‌دهند. سوم مدارا در مقابل اهانت است. منظورم اهانت مسلم به پیامبر و قرآن است، نه مانند حکومت ایران که انتقاد مودبانه از ولایت فقیه را به اهانت به مقدسات تعبیر می‌کند. 
حال از این سه موردی که اشاره کردم، مورد اول و دوم یعنی مدارا در قبال اندیشه متفاوت و مدارا در قبال نقد دین اخلاقا و شرعا بسیار امر درستی است. اما مورد سوم که مورد بحث است و سعی می‌کنند با دو مورد دیگر خلط نمایند، اهانت مسلم به پیامبر و کتاب دینی است، اینجا به چه دلیل اخلاقی و حقوقی و دینی باید مدارا کرد؟ من اگرچه از مروجان مدارای نوع اول و دوم هستم اما در مقابل اهانت (نه انتقاد) به اصل و اساس دین حرف دارم. در برابر اهانت به کتاب خدا و پیامبر الهی به عنوان یک مسلمان مجاز به خشونت نیستیم، نه قتل، نه جرح، نه اهانت متقابل. اینها اخلاقی و شرعی نیست. 
اگر قانونی وجود داشته باشد می‌توان به مرجع قضایی شکایت کرد. به لحاط حقوقی، اهانت به شخص، اهانت به‌ نژاد و اهانت به جنسیت ممنوع است. چرا اهانت (نه انتقاد) به دین ممنوع نباشد؟ مجازات متناسب ریشه خشونت را می‌خشکاند. و اگر قانونی وجود ندارد از قبیل آمریکا می‌باید ضرورت وجود چنین قانونی را گوش‌زد کرد. 
من حتی در قبال توهین به پیامبر یا قرآن نیز دعوت به مدارا می‌کنم به این معنی که به جای قتل و تظاهرات خشونت‌آمیز، مسلمانان معترض به سوی تحریم اقتصادی دولی پیش بروند که شهروندان آن‌ها رعایت اخلاق و رواداری لازم را در قبال پیامبر اسلام و کتاب الهی مسلمانان نمی‌کنند. به آن‌ها فرصت دهیم تا ضرر اقتصادی ناشی از اهانت به آراء میلیون‌ها مسلمان را در عمل بچشند. بگذارید همگان بدانند انتقاد از قرآن و پیامبر از ضروریات آزادی بیان است، اما اهانت به پیامبر و کتاب آسمانی اشاعهٔ گفتار نفرت‌زا و مخلّ به آزادی بیان است. و از همه مهم‌تر بهترین شیوه مقابله با این آثارسخیف و موهن تولید آثار قوی هنری و فرهنگی در اشاعهٔ رحمت و اخلاق پیامبر اسلام و تعالیم سازندهٔ اوست.
منبع مرتبط:
1-سایت محسن کدیور
2-جرس