منبع:چراغ آزادی
3- تا قانون برابر
یکی از ویژگی های جوامع سنتی، وجود نگاه مردسالارانه و رواج و قبول آن حتی توسط زنان در این گونه جوامع است ،اما با رشد آگاهی فردی و شروع دوران مدرن به تدریج زنان به حقوقی که بواسطه مردان محقق می گردید اعتراض نمودند و خواستار حقوقی برابر و مستقل شدند.
در کشورهای مسلمان نیز شروع و آغاز این حرکت تحولخواه را می توان کشور مصر دانست بطوریکه نخستین مقاله در خصوص حقوق زنان در این کشور منتشر گردید، در این راستا جرجی زیدان می نویسد:
«… تا آنجا که ما میدانیم نخستین کسی که راجع به زنان مسلمان و حقوق آنها مقالاتی انتشار داد، مرحوم «شیخ احمد فارس الشد باق» است که در مجله «الجوانب» چاپ استانبول مطالب مفصلی منتشر ساخت. پس از وی نیز بعضیها مطالب مختصری نوشتند و سرانجام «قاسم بک امین» در اواخر قرن نوزدهم کتاب مشهور «تحریر المراة» را تألیف و منتشر نمود و حق مطلب را از هر جهت ادا کرد به قسمی که برای هیچکس جای سؤال و جواب باقی نماند.»
در ایران نیز، آغازِ جنبش زنان را شاید بتوان تشکیلِ “انجمن حریت نسوان” در سال ۱۲۸۶ شناخت که توسط روشنفکران زن و مرد دوران جنبش مشروطه تشکیل شد. هدفِ آن انجمن آشنایی زنان با آداب معاشرت در جامعه و افزایشِ اعتماد به نفس زنان برای حضور در جامعه بود. با روی کار آمدن رضاه شاه رویکردِ متفاوتی نسبت به مسألهیِ زنان پیگیری شد که در کشفِ حجاب نمود یافت. قانون حمایت خانواده که حقوقِ برابر به زن و مرد میداد دستاورد دوران پهلوی دوم بود، و وضعیتِ آموزشِ دختران نیز در تمامِ دورانِ پهلوی رو به پیشرفت داشت. در سال ۵۷، قانون حمایت خانواده جزء اولین قربانیان انقلاب اسلامی بود، و اجباری شدن حجاب حق بسیار اساسیای را از زنان ایران سلب کرد. با این همه، ادامه مداخلات حکومت اسلامی در نقض برابری حقوقی زنان منجر به ظهور دوباره جنبش زنان شد.
اینگونه بسیاری از اَعمال دولت در نقض حقوق برابر زنان تعرضاش به آزادیهای منفی بوده است که هر زن به مثابه یک فرد بشر باید بهرهمندی برابر از آن داشته باشد.
آنچه که در ادامه خواهید خواند، گفتگو با رویا کاشفی، فعال حقوق زنان، است. وی در این گفتگو با تبین فمنیسم لیبرال به ارائه تعاریفی از آن پرداخته است ،همچنین وی با نگاهی به فمنیسم رادیکال و شرایط زنان ایران ،جایگاه فمنیسم لیبرال را در ایران بررسی می نماید.
فمینیسم لیبرال چیست و چه هدفی دارد، مبدا و آغاز این نگاه در فمنیسم چگونه بوده و چه تحولاتی در دوران تکامل خود داشته است؟
شاید قبل از تعریف یک دیدگاه و یا روش فمنیسم بد نباشد که خود فمنیسم را معنی کنیم. برای من (و من خودم را اینگونه تعریف میکنم) یک فمنیست کسی است که برای عدالت جنسیتی و برابری بدون شرط و شروط حقوق زن و مرد فعالیت میکند؛ یعنی برابریِ انسانها در تمامی عرصهها بدون هیچ گونه تبعیض و یا برتری. به نظر من انتخاب اینکه از چه راهی این فعالیت، تلاش و یا مبارزه باید انجام شود بستگی به مشکلات زنان در زمان و جامعه خاص خودش دارد و دیدگاه سیاسی-اجتماعی آن کنشگر. بدون تردید، امروز فمنیسم و نحوه فمنیست بودن در دنیای غرب که با تعلیمات فراوان و قوانین متعدد از برابری حقوق زن و مرد دفاع میکنند با فمنیست بودن در جامعه ای که به بهانه مذهب، سنت و فرهنگ، فمنیسیم را مخلوطی از “گله و شکایت بیجا از طرف زنانی که جایگاه خودشان را در جامعه گم کرده اند” و یا “مردستیز” هستند تعریف میکند خیلی فرق دارد البته این هم ناگفته نماند که این نوع اتهامها به دلایل دیگری در همین جوامع غرب هم علیه “فمنیست”ها وجود دارد.
با این مقدمه و به صورت خیلی کلی به این ترتیب به سوال شما پاسخ میدهم که زمانی که دیدگاه فمنیسم لیبرالی در اواسط قرن هیجدهم و به دنبال انقلاب صنعتی در اروپا مطرح شد وضعیت اجتماعی–اقتصادی زنان در حال عوض شدن بود و رو به بدتر شدن داشت. بدون اینکه بخواهم وارد جزییات چون و چرایی آن بشوم راه حل پیشنهادی در کتاب “استیفای حقوق زنان”، نوشته سیصد صفحهای مری ولستون کرافت در سال ۱۷۹۲- که از او به عنوان یکی از پایهگذاران “جنبش فمنیستی لیبرال” میشود نام برد، دسترسی به آموزش و تحصیلات برابر بود تا زنان با منطق و توانایی به استقلال شخصیتی و مالی برسند و از همان آزادیهای مدنی مردان برخوردار باشند. اگر از دیدگاه مری ولستون کرافت به تعریف امروز لیبرال فمنیسم برسیم، میتوان آن را اینطور تعریف کرد که هدف آن برابری جنسیتی در عرصه عمومی است یعنی دسترسی برابر به آموزش در تمام سطوح آن، امکان اشتغال برابر، دستمزد برابر، شرایط بهتر کاری و حقوق سیاسی-اجتماعی-اقتصادی برابر از طریق تغییر قوانین. یا شاید اینطور میتوان گفت که از منظر این دیدگاه خواست زنان و مردان به عنوان یک انسان یکسان است: امکان فراهم کردن زدگی بهتر و احترام به حقوق فردی انسانها.
برای فمنیستهای لیبرال ازدواج یک مشارکت برابر میباشد؛ زن و مرد از حقوق یکسان برخوردار هستند و مردان هم در تربیت فرزندان مسئولیت برابر دارند؛ زن کنترل بدن خودش را دارد و باردارشدن و نشدن، پیشگیری و یا سقط جنین از انتخابات مستقل و فردی خودش میباشد. با قبول تفاوتهای فیزیکی زن و مرد، فمنیست لیبرال هیچکدام از این تفاوتها را به عنوان ریشهای برای تبعیض یا برتری قبول ندارد. فمنیستهای لیبرال بیشتر با نگاه به حقوق سیاسی دولت را مسئول بوجود آوردن (از طریق قانونگذاری) و مدافع این حقوق برابر میشناسند.
این دیدگاه طبیعتن مثل هر دیدگاهی منتقدان خودش را هم داراست بخصوص از طرف دیگر فمنیستهایی که ریشه ستم و ظلم علیه زنان را در جای دیگر تعریف میکنند (مثل دیدگاه فمنیستی رادیکال) و الزامن هم راه حل را فقط در دست دولت نمیبینند که حتی گاهی آن خود میتواند مسبب مشکلات مضاعف باشد.
نگاه فمنیسم رادیکال به مواضع فمنیسم لیبرال چیست و در صورت وجود تقابل،علت این تقابل چیست؟
شما از من مشخصن درباره فمنیسم رادیکال سوال کردید بنابراین من هم به سوال شما پاسخ خواهم داد ولی باید اضافه کنم که دیدگاههای مختلف دیگری هم وجود دارد که نمیتوان درباره تئوری های فمنیستی حرف زد و نامی از آنان نبرد به عنوان مثال فمنیسم مارکسیست، سوسیالیست، سایکوآنالتیک، اگزیستنشالیست و امروز حتی فمنیسم پسا مدرن و اسلامی هم هست که تازه هر کدام شاخه ها و تعریف های خود را از نوع دیدگاه خاصشان دارا هستند.
و اما آیا تقابلی وجود دارد یا نه؟ برای کوتاه نگه داشتن پاسخم، بدون تعریف تاریخی چرایی بوجود آمدن این دیدگاه میگویم بدون تردید تقابل وجود دارد چون هر کدام علل و ریشه سرکوب، ظلم و عقبماندگی زنان را به نوع خود تعریف میکنند و بر اساس همین اختلاف در شناسایی ریشه راه حلشان هم با هم فرق میکند.
فمنیسم لیبرال معتقد است که حقوق فردی باید بر فداکاری برای بهتر کردن جامعه ارجحیت داشته باشد که به همان منشا دیدگاه سیاسی لیبرال حداقل دو قرن قبل برمیگردد که دولت حق دخالت در زندگی و حریم خصوصی افراد را ندارد و بحث برابری انسانها و احترام به حقوق فردی و چیزی که به اسم حقوق بشر امروز از آن صحبت میکنیم هم از همانجا میشود گفت ریشه گرفته است. سرکوبی که باعث عقبماندگی زنان است ریشه در نقشهای جنسیتیای دارد که افراد را در جامعه تعریف میکند، که تعریف مردان همیشه با برتری بر زنان بوده و حقوق انسانی آنان را رعایت نمیکند و بنابراین راه حل در تعریف و اجرای برابر این حقوق انسانی است.
اما فمنیسم رادیکال ریشه سرکوب و ستم علیه زنان را در سیستم و فرهنگ مردسالار (و نه فقط پدرسالار) تعریف میکند و بنابراین راه حل آن برای حل مشکلات زنان فقط تغییر قانون و به نوعی با قدرت همکاری کردن برای رعایت و حفظ حقوق زنان نیست. فمنیست رادیکال معتقد به تغییر کلی دیدگاه جامعه درباره زنان میباشد و به دنبال از بین بردن نظام سیاسی اجتماعیای میباشد که این ستم را به بهانههای مختلف مانند فرهنگ، سنت و مذهب ترویج میکند. تغییر در قوانین فقط یکی از تحولها و یا انقلاب در دیدگاه سیاسی اجتماعی حاکم میباشد. بر این اساس راه حل فمنیست رادیکال برای تغییر وضعیت زنان فرق میکند و در تقابل با دیدگاه فمنیسم لیبرال است.
جایگاه فمنیسم لیبرال نزد کنشگران جامعه ایران چیست و چه میزان آشنایی با آن وجود دارد؟
همانطور که قبلن گفتم هر جامعهای راه حل خودش را پیدا میکند. اگر به تاریخ مبارزات زنان ایران برای حقوق برابر در صد و چند سال گذشته نگاهی اجمالی کنیم میبینیم که اولین قدم همان دسترسی به آموزش و بالا بردن سطح آگاهی بوده است. به دنبال آن بود که جنبشهای اجتماعی و نشریات مختلف خاص زنان بوجود آمد و یا پافشاری موفق برای تغییر حداقل سن ازدواج در قوانین ظاهر شد. با گذشت چند دهه زنانی مثل سناتور مهرانگیز منوچهریان در عرصه عمومی بدنبال بهبود وضعیت زنان پیدا میشوند که قانون حمایت خانواده پیشنهادی ایشان همچنان پیشروتر از تمامی قوانینی است که در این رابطه در ایران حاکم بوده و هست.
از لحاظ تئوریک هم معتقدم با بودن و تدریس رشته “مطالعات زنان” آگاهی کامل از جنبشهای اجتماعی در دنیا در ایران و در میان کنشگران زن وجود دارد. متاسفم که امروز حتی این هم از زنان ما گرفته شد و از خرداد امسال این رشته دیگر مطالعات زنان نیست و به دلیل “تعارض با اسلام” به رشته “مطالعات خانواده و حقوق زن در اسلام” تغییر پیدا کرده است. باید دید در این رابطه چه خواهد شد ولی با وجود تکنولوژی پیشرفته ارتباطات به هیچ عنوان جلوی ذهن پویا را نمیتوان گرفت و راه برای فرونشاندن عطش آگاهی پیدا خواهد شد.
کمپین تغییر برای برابری و کانون زنان و تشکیلات مشابه که در حال حاضر در حوزه زنان در حال فعالیت هستند تا چه میزان مروج دیدگاه لیبرال از فمنیسم هستند؟
بدون تردید جامعه سنتی ما هم “مردسالار” و هم “پدرسالار” است و تا این عوض نشود هیچ قانونی به تنهایی نمیتواند کارساز شود. اما ما نباید تلاشهای درون ایران را که با محدودیتهای شدید و خطر جان و زندان برای کنشگران همراه است با تئوریهای کشورها و یا جوامع دیگر مقایسه کنیم. ما بدون برچسب راه خودمان را خودمان پیدا میکنیم همانطور که تا به امروز کرده ایم و زنان ما و مبارزاتشان برای حقوق برابر، سمبل ایستادگی و حرکت شده است (این مشاهده مکرر من است زمانی که در گردهمآییهای بینالمللی حضور دارم و بخصوص زنان کشورهای مسلمان حاضر در نشستها این نکته را به من بارها و بارها تاکید کرده اند). فقط این را بگویم که مرز بین تئوریهای مختلف شناخته شده محو و از بین میروند تا ما بتوانیم راه حل خودمان را پیدا و اجرا کنیم.
برای رفع تبعیض جنسیتی در ایران چه کار باید کرد؟
ببینید مشکل ما در ایران مثلن فقط قانون نیست که بگوییم با تغییر قانون همه چیز درست میشود. مشکل امروز ما خیلی جدی تر و عمیق تر شده و ما با یک ایدئولوژی سیاسی اجتماعی خاصی روبرو هستیم که تعریف خاصی از زن، جایگاه زن و مقام زن در عرصه خصوصی و عمومی دارد. زن به عنوان یک انسان مستقل وجود ندارد ودر رابطهاش با دیگران تعریف میشود و “ناموس” مردان زندگیاش شده است. خواهر مردی است، دختر مردی است، همسر مردی است، مادر است، ایثارگر است و باید مثل گل آبش داد و ازش محافظت کرد؛ با او نباید مشورت کرد چون عقلش ناقص است و اگر هم در عرصه عمومی حضور دارد فقط در تکمیل مردش معنی پیدا میکند و برای “حفظ کانون گرم خانواده” باید سریع به خانه برگردد، اضافه کاریش در رابطه با کانون گرم خانواده تعریف میشود؛ اشتغالش مزاحم اشتغال مردان است چون جای آنان را گرفته و بهتر است در منزل بماند تا اسبابِ زندگی را مردش برای او فراهم کند؛ اعدام میشود چون دیهاش نصف مرد است؛ باید پوشش کامل داشته باشد تا علیه زنی در منزل ظلم نشود و اگر از پوششاش تششعاتی فتنهبرانگیز برخاستند باید دستگیر شود ، تحقیر شود و مثل یک مجرم پرونده پیدا کند؛ باید درباره اش فرهنگ عفاف و حجاب بخشنامه شود تا دانشگاهها از حضور تهدید آمیزش جدا شوند، در پارکِ خودش باشد، تاکسی خودش را سوار شود، در کافه خودش قهوه بخورد و از در دیگری وارد اماکن عمومی شود و به موقع اش هم صیغه شود و لذت بدهد، باید کتک بخورد و بسوزد و بسازد وگرنه هوو سرش خواهد آمد و اگر هم آمد حق طلاق و اعتراض نخواهد داشت… اینها همه ممکن است توهینآمیز به نظر آید و یا با آن به صورت مبالغه و عدم آگاهی از شرایط فرهنگی و مذهبی حاکم در ایران برخورد شود که جواب نمایندگیهای مختلف جمهوری اسلامی در مجامع بینالمللی است هر بار که درباره بهبود وضعیت زنان در ایران با آنها صحبت میشود. غافل از اینکه قوانین حقوق بشر و استانداردهای بین المللی که کشور ایران متعهد آن بوده و بعد از انقلاب هم از هیچکدام جدا نشده است بهانه فرهنگ و مذهب و سنت و یا هر چیز بازدارنده دیگر را نمیپذیرد و پیشرفت و رشد و توسعه پایدار نیازمند حضور و مشارکت برابر تمامی انسانهای یک سرزمین بدون هیچگونه تبعیض و مانعی در ساختن آینده آن می باشد.
اما از آنجاییکه هیچ چیزی در ایران ساده نیست “زن ایرانی” کوچکترین شباهتی به این خواست حکومتی نداشته و ندارد و آن را نمیپذیرد. به همین دلیل هم تا به امروز ایستاده و مبارزه میکند. تلاش برای بالا بردن آگاهی عمومی میکند، با تمام موانع ممکن و روزافزون درس میخواند و در دانشگاهها حضور پیدا میکند و همین حضور هم که کوچکترین ربطی به تمایل حکومت ندارد به عنوان جواب به منتقدان مطرح میشود و بلافاصله آمار مشارکت دختران در دانشگاه نقل قول میشود و آمار زنان مدیر و غیره؛ و اگر در جواب، تعریف این آمار و توضیح در زمینه خاص خودش ارائه شود آن را بی پاسخ می گذارند و گاهی هم پوزخندی عاقل اندر سفیه تحویل ما میدهند!
زمانی که در آخرین لحظات دولت آقای خاتمی فرهنگ عفاف و حجاب رقم خورد و ثبت شد و آقای احمدی نژاد هم در اولین دستورات خود آن را به تمامی وزارتخانه ها و نهادها و سازمانها و ارگانهای حکومتی بخشنامه کرد ورق تازهای در تعریف “تعارض با اسلام” و “موازین اسلامی” نوشته شد.
در مقدمه قانون اساسی آمده است که حکومت از دیدگاه اسلام تبلور آرمان سیاسی ملتی همکیش و همفکر است تا در روند تحول فکری و عقیدتی راه خود را به سوی هدف نهایی که همان حرکت به سوی الله است بگشاید. اصل دوم تعریف بیشتری از این تحول فکری و عقیدتی را ارائه میدهد و اصل چهارم مشخصن پایه کلیه قوانین و مقررات را بر اساس موازین اسلام و تشخیص شورای نگهبان میگذارد. بر همین اساس تشکیل گروه یا نهادهای مردمی و یا غیردولتی هم شامل قوانین خاص هستند که در آن باید التزام خود را به قانون اساسی و نظام جمهوری اسلامی اعلام کنند. طبیعتن اگر قانون تبعیض آمیز است و گروهی گفت که آن را قبول دارد تا بتواند اجازه فعالیت بگیرد خوب هم خودش را در تعارض با دلیل وجودی خودش قرار داده و هم اجازه به لغو مجوز فعالیتش داده است. این مشکلی است که بخصوص نهادهایی که فعالیت حقوق بشری دارند با آن روبرو هستند – که فعالیت برای حقوق برابر زنان نیز جدا از آن نیست. اما ایران ایران است و برای همه چیز راه حل های خاص و خلاقانه وجود دارد و یا پیدا می شود.
ما ملتی هم فکر و هم کیش که مشترکن به سوی الله حرکت میکند نیستیم. تلاش حکومت برای بوجود آوردن آن است و طبیعت انسان بخصوص نسل جوان با ذهن پویا مقابله با آن میباشد و چون حکومت “اسلامی” است – با تعریف خاص خودش از اسلام – هر گونه فعالیت برای عوض کردن قوانینی که بر اساس موازین اسلام وضع شده اند فعالیت علیه انقلاب، امنیت ملی و یا تشویش اذهان عمومی شناخته می شود. دختر و یا پسر جوانی که برای تغییر قوانین تبعیض آمیز امضا جمع میکند به یکباره تبدیل به یک موجود خطرناک سیاسی میشود که امنیت ملی را به خطر انداخته است. خبرنگاری که درباره وضعیت دشوار زنان در چهارگوشه ایران خبر مینویسد مجرم است و به زندان میرود و ممنوع القلم میشود. فردی که برای برابری انسانها فعالیت میکند محکوم به شلاق میشود…چه باید کرد بسیار دشواری پیش روی ماست. در یک دنیای ایده آل در همراهی با روح تمام میثاقهای بین المللی، قانون با قید زمان عوض باید بشود و مهلت کافی برای فرهنگسازی و تعلیم و تربیت با فراهم کردن بودجه سراسری و میل و اراده حکومتی دست در دست نهادهای مردمی شرایط اجرای قوانین را فراهم خواهند کرد.
ما اما روبرو با حکومتی هستیم که معتقد است مشکلی وجود ندارد و تمام این تلاشها به دور از فرهنگ و سنت و مذهب ماست و با نهی از منکر و امر به معروف حتی پافشاری به حرکت به سوی جامعه ایده آل خودش دارد. به نظر من هیچ فرمول خاصی نمیشود پیشنهاد کرد چون هر روز برای بوجود آوردن آن ملت هم کیش و هم فکر از طرف حکومت مقررات و قوانین تازه ای وضع میشوند و شرایط مرتب عوض میشوند. بنابراین ما چارهای نداریم جز اینکه با انعطافپذیر بودن فعالیتهایمان به تلاشهای خودمان ادامه بدهیم؛ در مقابل مشکلات روزافزون راه حل های تازه پیدا کنیم و از درون و بیرون ایران با هماهنگی و انسجام برای حقوق برابر انسان در ایران تلاش کنیم.
این نکته را هم مایل هستم اضافه کنم که در چند ماه گذشته این بحث بوجود آمده است که با مهاجرت تعداد بسیاری از کنشگران برابریطلب و جو خفقان و سرکوب داخل، جنبش زنان “مرده” است. من به شدت با این نوع دیدگاه مخالفم به سه دلیل. اول اینکه خروج ایرانیان مختص این سه سال گذشته نیست و در سی وسه سال گذشته نزدیک به پنج میلیون ایرانی از ایران بیرون آمده اند و با استفاده از تکنولوژی ارتباطات گسترده ای بین داخل و خارج بوجود آمده که خود یکی از بزرگترین نگرانیهای جمهوری اسلامی است و این تماس و ارتباط و هماهنگی موفق، همانطور که شاهد آن بوده ایم به نوع خودش جرم شده است بنابراین خروج تعدادی از کنشگران پایان هیچ جنبش اجتماعی را رقم نخواهد زد. دوم اینکه در همین سه سال، با همان روحیه انعطافپذیری که از آن صحبت کردم تلاش برای برابری راههای تازهای برای خودش پیدا کرده است که به عنوان مثال شاهد بوجود آمدن چندین وب سایت تخصصی و خبری تازه شده ایم که در کنار نهادهای قبلی در بالا بردن آگاهی عمومی و ارائه راهکارهای عملی و قانونی برای غلبه کردن بر تبعیض جنسیتی بسیار موثر هستند و در نهایت، یکی از موفقترین اتفاقاتی که در پیدا کردن راه حل برای از بین بردن تبعیض جنسیتی در کشورمان رخ داده است گفتگو و همکاری نزدیکی است که بین طیفهای گسترده فعالان جنبش زنان از چند سال پیش بوجود آمده است که ادامه آن بسیار مهم خواهد بود. بنابراین مثل همیشه من با امید به آینده نگاه میکنم و میدانم که با تمامی مشکلات و موانع زنان ایران نه تنها قربانی نیستند که عامل مثبت تغییر برای آینده کشورمان خواهند شد چون این تنها راه است و بدون حضور و مشارکت برابر نیمی از جامعه هیچ پیشرفت و توسعه ای پایدار نخواهد بود.
منابع مرتبط:
2-کانون زنان ایران3- تا قانون برابر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر