۱۳۹۱ مرداد ۱۰, سه‌شنبه

یادداشتم در خصوص کمپین نه به حجاب اجباری

منبع:رادیو زمانه


عبدالرضا احمدی - کمپین "نه به حجاب اجباری" با شعار "حجاب اختیاری، حق زن ایرانی" از بیستم تیرماه توسط "گروه دانشجویان و دانش آموختگان لیبرال دانشگاه های ایران" در فیس‌بوک آغاز به کار کرده است.
سی و سه سال از تلاش حکومت برای تحمیل حجاب اجباری می گذرد. تحمیل حجاب اسلامی به شکل عملی از نخستین و چشمگیر ترین تلاش‌های حکومت برای اجرایی کردن فقه شیعه در جامعه ایران بود که طی مراحلی در نهایت درسال ۱۳۶۳ به شکل قانون به تصویب مجلس رژیم رسید، اما حتی پیش از تصویب قانون نیز یعنی از سال ۱۳۵۷و براساس دستور آیت‌الله خمینی جلوگیری از ورود زنان بدون حجاب به ادار‌ه های دولتی آغاز شد. این در حالی بود که در میان مسلمانان و مذهبیون افرادی بودند که با تصمیم خمینی مخالف بودند. مثلا افرادی چون آیت‌الله طالقانی در همان روزهای آغازین تصویب حجاب اجباری با آن به مخالفت پرداختند.
وی در مصاحبه‌ای که در روزنامه اطلاعات ۲۰ اسفند ۱۳۵۷ منتشر شد نظرش را چنین شرح داد: «حجاب اجباری حتی برای زن‌های مسلمان هم نیست. چه برسد به اقلیت های مذهبی، چه اجباری؟ مگر در دهات ما از صدر اسلام تاکنون زنان ما چگونه زندگی می‌کردند؟ مگر چادر می پوشیدند؟... کی در این راهپیمایی‌ها زنان ما را مجبور کرده که با حجاب یا بی حجاب بیایند؟ این ها خودشان احساس مسئولیت کردند. اما حالا اینکه روسری سر کنند یا نکنند باز هم هیچکس در آن اجباری نکرده است.»
آیت‌الله محمود طالقانی: «حجاب اجباری حتی برای زن‌های مسلمان هم نیست. چه برسد به اقلیت های مذهبی، چه اجباری؟ مگر در دهات ما از صدر اسلام تاکنون زنان ما چگونه زندگی می‌کردند؟ مگر چادر می پوشیدند؟... کی در این راهپیمایی‌ها زنان ما را مجبور کرده که با حجاب یا بی حجاب بیایند؟ این ها خودشان احساس مسئولیت کردند. اما حالا اینکه روسری سر کنند یا نکنند باز هم هیچکس در آن اجباری نکرده است.» (روزنامه اطلاعات ۲۰ اسفند ۱۳۵۷)
این مخالفت اما راه به جایی نبرد و هر ساله حکومت دایره نظارتی خود را بر زنان و دختران تنگ‌تر کرد. به طوری که در سال‌های اخیر با ایجاد گشت‌های ارشاد در شروع فصل گرم شاهد برخوردهای شدید و قهرآلود با زنان و دختران هستیم؛ برخوردهایی که موجب اعتراض فعالان سیاسی و مدنی و برخی فعالان دینی شده است. به طور نمونه می‌توان به موضعگیری روزهای اخیر محمدعلی ایازی، استاد حوزه و دانشگاه که از سوى چند تن از مراجع بزرگ حوزه علمیه قم اجازه اجتهاد و استنباط احکام دارد، اشاره کرد. وی معتقد است: حجاب «یک امر شرعی شخصی» است و حکومت می‌تواند مردم را به حجاب تشویق کند، اما حق برخورد ندارد.
 کمپین نه به حجاب اجباری، نخستین کمپینی است که با حمایت فعالان سیاسی و مدنی مختلف چون سعید قاسمی‌نژاد، مهرانگیز کار، نیره توحیدی، بهزاد مهرانی و مهدی خلجی و بسیاری دیگر از فعالان مدنی و فعالان زنان با شعار مشخص "نه به حجاب اجباری" آغاز به کار کرده است.
در اعلامیه اعلام موجودیت و آغاز فعالیت کمپین "نه به حجاب اجباری" با شعار "حجاب اختیاری، حق زن ایرانی" آمده است: "جمهوری اسلامی از آغاز پیروزی‌اش، اندک اندک گستره‌ سیطره‌ خود را بر تمامی شئونات زندگی فردی و اجتماعی شهروندان ایرانی اعمال کرده است. حق انتخاب سبک زندگی و از جمله انتخاب آزادانه‌ نوع و شکل پوشش هیچگاه از این سلطه مصون نمانده است؛ و در این میان زنان و دختران متحمل ظلمی مضاعف شده‌اند.
حجاب اجباری و اعمال آن توسط حاکمیت، زنان را از حقوق حقه‌ خود محروم ساخت. حکومت با صرف هزینه‌های مادی و معنوی بسیار و نشاندن داروغه‌های سیار بر کوی و برزن راه بر زن بست و با بزن و ببند تلاش کرد تا آن‌ها یا خود را بر اساس موازین و معیارهای تنگ و کور نظام هماهنگ کنند و یا طعم تلخ محرومیت و آزار را بچشند. در این میان هر چند حکومت همواره با پایداری و نافرمانی زنان ایران مواجه بوده است اما تجربه نیاندوخته است و هرساله با آغاز فصل گرما بیش از پیش بر سختگیری‌های بی‌منطق خود افزوده است."
تحمیل حجاب هویت حکومت اسلامی است
سحر رضازاده، سخنگوی کمپین نه به حجاب اجباری، در گفت‌وگویی با رادیو زمانه هدف این کمپین را "در درجه اول معطوف کردن نگاه مخالفان و منتقدان جمهوری اسلامی به مطالبات اجتماعی جوانان" عنوان کرد و ادامه داد: "مطالبات اجتماعی جوانان از جمله اولویت‌هایی است که امروزه کمتر به آن پرداخته می‌شود؛ مطالباتی مثل حق آزادی پوشش، آزادی سبک زندگی که نمونه‌های مهمی از مطالبات جوانان امروز است."
خانم رضازاده در خصوص شکل‌گیری ایده این کمپین گفت: "ایده این کمپین توسط گروه دانشجویان و دانش‌آموختگان لیبرال دانشگاه‌های ایران مطرح شد و بعد از آن در پی مشورت‌هایی که با دیگر صاحب‌نظران و فعالان سیاسی و فعالان زنان انجام شد، شمار قابل توجه‌ای از مردم و هم فعالان سیاسی و اجتماعی حمایت خود را از این جریان با ارسال عکس‌های خود و انجام گفت‌وگو با این کمپین ابراز داشتند."
سحر رضازاده، سخنگوی کمپین نه به حجاب اجباری، در خصوص پافشاری جمهوری اسلامی در خصوص حجاب اجباری که حتی در شریعت بر آن اصراری نیست می‌گوید: "جمهوری اسلامی خط قرمزهای ایدئولوژیکی دارد که این خط قرمزهای ایدئولوژیک هویت حکومت اسلامی را می‌سازند که یکی از آنان اجباری بودن حجاب است."
این فعال اجتماعی، در خصوص پافشاری جمهوری اسلامی در خصوص حجاب اجباری که حتی در شریعت بر آن اصراری نیست گفت: "جمهوری اسلامی خط قرمزهای ایدئولوژیکی دارد که این خط قرمزهای ایدئولوژیک هویت حکومت اسلامی را می‌سازند که یکی از آنان اجباری بودن حجاب است."
وی  در خصوص طیفی زنانی که از کمپین حمایت کرده‌اند گفت: "یکی از نکات جالب حمایت زنان محجبه از کمپین است." وی با اشاره به متن پیامی از یکی از حامیان کمپین به نام زهرا شریعتی گفت: "وی در پیام خود گفته است در نظرات کمپین می‌خواندم که چرا تقریباً همه عکس ها بدون حجاب فرستاده شده‌اند، به این معنا که کسی از افراد محجبه همراه و هم عقیده با این حرکت نیست؟ در اینکه در بین افرادی که به حجاب اعتقاد کامل دارند، کم نیستند افرادی که به حجاب اجباری در ایران عزیز اعتراض دارند شکی ندارم، اما این هدف کاری بیش از اعتراض می‌طلبد. اتفاقا شاید از سمت من و شمایی که به حجاب اجباری نه می‌گوییم. خواهش اولم از افرادی است که به حجاب اعتقاد دارند: تاثیر گذاری افراد محجبه در این بین قطعاً (و شاید به نادرست) بیشتر است. عرصه اعتراض فراهم است و اتفاقا هزینه زیادی برای امثال ما ندارد. از اصلاح دید خودمان گرفته تا باز کردن باب گفتگو با عوامل گشت‌های ارشاد و کمک به زیستن با مسالمت در کنار هم وطنانی که حجاب داشتن/ نداشتن هیچ یک نباید ملاک برتری یکی بر دیگری واقع شود. خواهش دومم همراهی همه کسانی است که به ناحق در این سی سال به واسطه عدم اعتقاد به حجاب مورد آزار واقع شدند. حالا همه کنار هم هستیم و انتقامجویی تنها مسیری ست که ما را به هدف ذکر شده در این کمپین نمی‌رساند."
سحر رضازاده معتقد است: "حق حجاب اختیاری امروز باید توسط همه زنان مطالبه شود و نه فقط از سوی زنان لائیک. در چنین شرایطی است که امکان تغییر جدی خواهد شد." 

گفتگویم با آسیه امینی ؛پیش‌فرض اختیاری شدن حجاب، فاصله گرفتن از دیکتاتوری دینی است

منبع :بامداد خبر


بامدادخبر – عبدالرضا احمدی: پیروزی انقلاب و گسترش فضای سوسیالیستی و کمونیستی دهه ۵۰ و نگاه سنتی رایج پیش از آن هیچ‌گاه فضایی را برای بازخوانی مفهوم «زن» و  جایگاه او به عنوان یک «انسان» فراهم نکرد. به طوریکه نادیده گرفتن یکی از معمول‌ترین و مهم‌ترین مطالبات زنان در این سال‌ها که همانا حق پوشش آزاد است و همراهی و حمایت همه گروه‌های سیاسی در اوایل انقلاب با این امر را  می‌توان نمونه‌ای از این بی‌توجهی دانست.
به‌طور مثال سیمین دانشور در روزنامه کیهان ۱۹ اسفند ۵۷ شماره ۱۰۶۵۷ می‌گوید: «ما هر وقت توانستیم این خانهٔ ویران را آباد کنیم، اقتصادش را سر و سامان دهیم، کشاورزی‌اش را به جایی برسانیم، حکومت عدل و آزادی را برقرار سازیم، هر وقت تمامی مردم این سرزمین سیر و پوشیده و دارای سقفی امن بر بالای سرشان شدند و از آموزش و پرورش و بهداشت همگانی بهره‌مند گردیدند، می‌توانیم به سراغ مسائل فرعی و فقهی برویم، می‌توانیم سر فرصت و با خیال آسوده و در خانه‌ای از پای‌بست محکم بنشینیم و به سر و وضع زنان و حجاب آنان بپردازیم.» 
اما در عصر حاضر و با گسترش افکار آزادگرایی و لیبرالی در حوزه فردی، شاهد شکل‌گیری فضایی نو و مبارک هستیم، به طوریکه زنانی که سالیان سال در زیر تیغ جهان‌بینی دینی و کمونیستی و مردسالارانه حتی از حق انتخاب پوشش برای خود نیز محروم بودند، توانستند مطالبات خود را در قالب کمپین‌ و انجمن‌های حمایت از حقوق زنان پیگیری نمایند. کمپین تغییر برای برابری، کانون زنان ایران و مدرسه فمنیستی را می‌توان نمونه‌های خوب از این پیگیری‌ها دانست.
گفتگویی که در ادامه می‌خوانید، گفتگو با آسیه امینی روزنامه‌نگار و فعالان زنان درباره مسأله حجاب است، وی در این گفتگو به چگونگی نقش گروه‌های سیاسی در اجباری شدن حجاب و راهکارهای عملی در فضای موجود اشاره دارد. وی فاصله گرفتن از دیکتاتوری دینی را یک از مقدمات اختیاری شدن حجاب می‌داند.
بامدادخبر: نقش مردم در روند و ترویج حجاب در ایران چه بود؟ و علت ناکامی مراجعی که در اوایل انقلاب با حجاب اجباری مخالفت کردند چیست؟ 
یکی از نشانه‌های اسلامی شدن و تصرف انقلاب توسط گروه اسلامی انقلاب کننده، حجاب بود. به بیان بهتر انقلاب را گروه‌های مختلف سیاسی به وجود آوردند اما برنده این تغییر، گروه اسلامی انقلاب کننده بود. بنابراین درواقع این گروه که در صدر آن آیت‌الله خمینی بودند برای آنکه بتواند جلوه و هویت مشخصی از خودشان هم در داخل ایران و هم به قدرت‌های خارج از ایران نشان دهد نیاز داشتند که انقلاب چهره‌ای اسلامی داشته باشد. این چهرهٔ اسلامی که در واقع هویت انقلاب اسلامی شده بود، مشخص‌ترین وجه و مشخص‌ترین معرفش حجاب بود. با این مقدمه به سوال‌تان در مورد نقش مردم باید این‌طور جواب بدهم که هرگز کسی از عموم مردم درباره اسلامی شدن حجاب سوالی نکرد. بلکه این گروه‌های سیاسی بودند که درواقع با قرار گرفتن پشت سر آیت‌الله خمینی و دعوت معترضان حجاب اجباری به سکوت باعث تثبیت این خواسته ایشان شدند. 
البته گروه‌های زنان در‌‌ همان دوران مخالفت خودشان را ابراز کردند؛ بزرگ‌ترین تظاهرات زنان معترض به حجاب اجباری بعد از انقلاب در‌‌ همان اوایلی که حجاب اجباری شده بود رخ داد و اتفاقا در آن تظاهرات حتی زنان محجبه هم حضور داشتند، امادر ‌‌نهایت این اعتراض با سرکوب حکومت و همراهی گروه‌های سیاسی با حکومت با تایید مسئله حجاب و حتی دعوت کردن از فعالان زن سیاسی برای سکوت مواجه شد، با این توجیه که در حال حاضر وقت مطالبه این خواسته‌ها نیست و درحال حاضر باید در برابر امپریالیسم جهانی متحد باشیم. 
در واقع یک به یک حقوق فردی و حقوق اجتماعی و حقوق سیاسی و حقوق خانوادگی زنان از دست رفت که در واقع این از دست رفتن حقوق، امکانات و فرصت‌ها، با اجباری شدن حجاب آغاز شده بود.
بامدادخبر: دیدگاهی متفاوتی به مساله حجاب در ایران وجود دارد. دیدگاه‌هایی که از منظر فرهنگی و سیاسی و قانونی به این مسأله پرداخته و راهکارهایی را ارائه داده است. به نظر شما، حجاب در ایران در ذیل کدام عرصه باید مورد بررسی قرار گیرد؟ و راه‌حل‌های شما بیشتر معطوف به کدام عرصه است؟ 
وقتی درباره حجاب اجباری صحبت می‌کنیم، یعنی در مورد قانون حرف می‌زنیم وقتی در مورد قانون حرف می‌زنیم یعنی تصمیمی که داخل حکومت و از طریق نهادهای داخل حکومت گرفته می‌شود. بنابراین ما چه بخواهیم چه نخواهیم این یک مسأله سیاسی است. از سوی دیگر اگر به سخنرانی‌های آیت‌الله خمینی بعد از انقلاب اسلامی مراجعه کنید متوجه می‌شوید که ایشان به صراحت حجاب را یک مسأله سیاسی عنوان می‌کند. 
بنابراین انچه تاکنون رخ داده مسئله غیرسیاسی نبوده حتی ما در زمان کشف حجاب و اجباری شدن بی‌حجابی هم با یک مسئله سیاسی و نگاه سیاسی به حجاب مواجه‌ایم. به بیان بهتر حجاب همیشه برای ما مسأله‌ای بوده که ارتباط مستقیم با قدرت داشته؛ چه کشف حجاب و چه حجاب اجباری. 
آن چیزی که مسأله فرهنگی یا اجتماعی از آن عنوان می‌شود اساسا در مقوله حجاب اجباری نمی‌گنجد. بلکه حجاب اختیاری است و مربوط به جامعه‌ای است که که در آن برای حجاب، حق انتخاب وجود دارد، آن وقت می‌شود بنا به فرهنگ خودتان بنا به ارزش‌های فردی یا نگرشی یا سیاسی یا دینی خودتان حجاب یا بی‌حجابی را انتخاب کنید، اما وقتی از حجاب اجباری صحبت می‌کنیم اساسا این مسأله‌ای سیاسی است برای اینکه همیشه با پشتوانه سرکوب همراه بوده. 
بامدادخبر: با توجه به اینکه بخش‌هایی از جامعه ایران، هنوز بسیار سنتی و یا دارای گرایش‌های مذهبی شدیدی هستند، به نظر شما زنان ایرانی چطور می‌توانند حق طبیعی آزادی پوشش‌شان را در جامعه و به‌ویژه برای این بخش‌های سنتی و مذهبی جامعه، به صورت جدی مطرح و پیگیری کنند؟
اجازه بده برای پاسخ به این سوال کمی به گذشته برگردیم. آیا وقتی حجاب اجباری شد، همه مردم آمادگی پذیرش آن را داشتند؟ آیا حجاب اجباری مخالفی نداشت؟ چه اتفاقی افتاد؟ اول مخالفان، به شدت سرکوب شدند. و بعد در طول این سی و سه سال، بخش هنگفتی از درآمد کشور صرف این شده که حجاب اجباری را به یک هنجار اجتماعی و ارزش فرهنگی تبدیل کنند. فارغ از اینکه این فرهنگ‌سازی نتیجه مورد نظرشان را داشته یا نتیجه عکس داده، منظور من این است که به ابزار این فرهنگ‌سازی اشاره کنم. زیرا همه رسانه‌های وقت و همه گروه‌های سیاسی و نهادهای فرهنگ سازی که کار ترویج را در جامعه انجام می‌دهند در خدمت این ایده، یعنی حجاب اجباری قرار گرفتند و سی و سه سال آن را با انواع شیوه‌های فرهنگی، اجتمای و سیاسی ترویج یا با ابزار سرکوب تحمیل کردند.
من فکر می‌کنم که جامعه ما به این پختگی رسیده است که بخواهد در برابر خیلی از مسائل آگاهانه برخورد بکند، با این وصف معتقدم که طبیعی است که هر تغییری با مقاومت روبه رو می‌شود. این مساله، یک مساله فرهنگی و سیاسی است. 
استبدادی که با خودش حجاب اجباری را می‌اورد و تحمیل می‌کند به جامعه خطرش بالا‌تر از این است که به مردم حق انتخاب داده شود. حتا اگر این حق انتخاب، موافقان و مخالفانی داشته باشد. همه این مسائل باید این برای مردم توجیه شود. زیرا دادن حق انتخاب، حقوق کسی را ضایع نمی‌کند. اما گرفتن این حق و اجبار در داشتن حجاب، حتما حقوق بسیاری از مردم را ضایع کرده است. 
بامدادخبر: به عنوان یک فعال زن که سال‌های زیادی با مشکلات زنان درگیر بوده‌اید چقدر مسأله حجاب دغدغه زنان ایران است و چرا تا به امروز فعالین زن در حوزه‌هایی که فعالیت کردند مثل کمپین تغییر برای برابری به صورت جدی به آن نپرداخته‌اند؟ 
من به شخصه این انتقاد را می‌پذیرم که موضوع حجاب، با توجه به فراگیری و اهمیت آن می‌توانست یک موضوع مستقل برای قرار گرفتن در سیبل تغییرات مدنی زنان قرار بگیرد. اما لازم است دو نکته را فراموش نکنیم. اول اینکه وقتی بسیاری از فعالان زن مسئله تغییر قانون و برابر جنسیتی را در دستور کار خودشان قرار می‌دهند و برایش برنامه‌ریزی می‌کنند، در واقع دارند زیرسازهای همه تغییراتی که با عث برابری جنسیتی می‌شود را پی‌ریزی می‌کنند که حجاب یک بخشی از آن است. و مسائل دیگری مانند خانواده برابر داشتن، حقوق فردی برابر داشتن، حقوق اقتصادی برابر، حقوق سیاسی برابر و همه چیزهای دیگه در زیر مجموعه این تغییر قرار می‌گیرد. بنابراین وقتی از تغییر قانون حرف می‌زنیم به این معنی نیست که حجاب را فراموش کرده‌ایم یا حجاب را در واقع کنار گذاشتیم بلکه حجاب بخشی از این مجموعه است. 
مساله دوم هم صادقانه بگویم که به نظر من پرهیز بسیاری از گروه‌های زنان، از سیاسی شدن حرکت زنان در اوج فعالیت‌های جنبش زنان بوده است. پرداختن به موضوع حجاب، خیلی زود فعالیت‌های اجتماعی زنان را در بستر تغییرخواهی، به یک کنش سیاسی تبدیل می‌کرد که قطعا با سرکوب خیلی گسترده‌تری همراه بود و جلوی حرکت مسالمت‌آمیز جنبش زنان را که خواسته‌هایش را آرام پیش می‌برد، می‌گرفت. 
به طور مثال ۲۲ خرداد سال ۸۵، وقتی فعالان زن در میدان هفت تیر یک تجمع آرام و خاموش برگزار کرده بودند و خواسته‌های‌شان را روی پلاکاردهایی نوشته و به دست گرفته بودند، همه این خواسته‌ها معطوف به داشتن حقوق مدنی و حقوق خانواده مثل حق طلاق، حق حضانت فرزند، حق تحصیل و… بود. اما در‌‌ همان میدان هفت تیر و در‌‌ همان روز، من بار‌ها از زبان مردم شنیدم که می‌گفتند این زنان برای برداشتن روسری‌ها به خیابان ریخته‌اند. درواقع این شایعه را خود سرکوب‌گران آنجا پخش کرده بودند که بتوانند با شدت با ما برخورد کنند. 
شاید عده‌ای بگویند که خب چه ایرادی دارد، باید برای این خواسته هزینه داد. پاسخ من این است که دستاوردی که فعالان زن، در رفتارهای مدنی‌شان برای تغییر قانون داشتند، با چنیین خواسته‌ای که هر هزینه‌ای را به فعالان، تحمیل کند، منافات دارد. من به شخصه اگرچه موضوع حجاب را بسیار مهم می‌دانم اما معتقدم کار روی موضوع حجاب، در آن مقطع تاریخی که اوج فعالیت‌های جنبش زنان بود، دستاوردی را که امروز به خاطر فعالیت‌های زنان و با بالا رفتن آگاهی عمومی نسبت به نابرابری‌های جنسیتی داریم، به ما نمی‌داد. 
شاید اگر زمان اجازه می‌داد در امتداد این فعالیت‌ها، زمینه لازم برای پرداختن به این موضوع، از نظر اجتماعی نیز فراهم می‌شد. 
امروز هم اگر می‌بینید که عده‌ای از هر فرصتی برای پرداختن به موضوع حقوق زنان استفاده می‌کنند -که بسیار هم خوب و به‌جاست- اما دستاورد‌‌ همان فعالیت‌های زنان و کار کردن روی زیر ساخت‌های این برابری است. وگرنه گروه‌های سیاسی، از آسمان الگوبرداری نکرده‌اند که درباره برابری جنسیتی سخن برانند. 
بامدادخبر: راه کارهای عملی که به ذهن‌تان به عنوان یکی از فعالان زن می‌رسد برای تحقق پوشش اختیاری با حجاب اختیاری در شرایط موجود چیست؟ 
مهم‌ترین وجه این قضیه در شرایط فعلی که به خصوص طرحی مانند امنیت اجتماعی هرازگاهی فضای سرکوب را علیه زنان جامعه تنگ‌تر و شدید‌تر می‌کند شاید زمینه‌سازی فرهنگی است. و این بهترین کاری است که می‌شود انجام داد البته این به این معنی نیست که زمینه‌سازی فرهنگی می‌تواند فردا برای ما حجاب اختیاری ایجاد بکند، به هر حال همان‌طور که گفتم مساله حجاب، یک مسأله سیاسی است و تا این مسأله در‌‌ همان دایره سیاسی و قانون‌گذاری کشور حل نشود ما اگر صد سال دیگر هم صرفا به خواسته‌های کمپینی و اعتراض‌های این‌گونه ادامه دهیم راه به جایی نخواهیم برد. 
و به هرحال جمهوری اسلامی هویتش با هویت اسلامی شده حجاب و اجباری شدن حجاب گره خورده است. از یاد نبریم در مجلس ششم خانم دکتر الهه کولایی اولین نماینده مجلسی بودند که شاید در طول این سال‌ها شهامت این را پیدا کردند که از مسئله حجاب اختیاری نام ببرند اما در‌‌ همان زمان ایشان را وادار کردند که این حرف را توجیه بکند بنابراین حتی گروه‌های اصلاح‌طلب سیاسی درون حکومت ما هم مسأله حجاب اختیاری را بر نمی‌تابند حتی اگر به آن اعتقاد داشته باشند. 
بنابراین معتقدم داشتن حجاب اختیاری پیش‌فرضی لازم دارد که آن هم فاصله گرفتن از دیکتاتوری دینی است. 
بامدادخبر: آیا خودتان تجربه‌ای از برخورد با گشت ارشاد داشته‌اید؟ 
مگر می‌شود حجاب را دوست نداشته باشی و به زور این پوشش را انتخاب کنی و در ایران به مشکل نخوری. من چندین بار با این موضوع برخورد داشتم و بارزترینش مربوط به چند روز پیش از ازدواجم بود که من و همسرم در خیابان می‌رفتیم که یک آقایی در طبقه سوم ساختمانی که مربوط به ساختمان سپاه یا بسیج بود، اشاره کرد که سرباز جلوی در جلوی ما را بگیرد. بعد بدو بدو تا پایین آمد و به من گفت شما دچار تبرج هستید. (این اصطلاح تبرج را یکی از مسوولان انتظامی به کار برده و بعد هم رایج شده بود و منظور از تبرج، برجستگی پا یا بدن از زیر لباس است.) او توضیح داد که چون شلوار شما تنگ است و مانتوات تا زیر زانو است و چکمه‌ای هم که پوشیده‌ای تنگ است، برجستگی پایت از زیر شلوار و چکمه مشخص است. 
حالا از طبقه سوم چطوری ایشان پای مرا دیده بودند برای خودش مسئله‌ای است. به هرحال این موضوع با مقاومت من و همسرم روبرو شد چون حرف او انقدر غیر منطقی بود که نمی‌شد با آن مقابله نکرد و همین باعث درگیری ما با ایشان شد که به بازداشت چند ساعته من و جواد انجامید. 
به جز این هم، بار‌ها پیش آمده که از ماموران گشت تذکر بشنوم که حجابم کامل نیست یا بد است. حتی چهار سال دانشگاه رفتن ما همیشه با این مسأله روبرو بود که اتاقکی روبروی دانشگاه بود که دختر‌ها باید از این اتاقک رد شده و وارد دانشگاه می‌شدند در این اتاقک خانمی بود که با یک دستمال همیشه صورت دانشجویان دختر را چک می‌کرد که احتمالا آرایشی نداشته باشند و کنترل می‌کرد که حجاب دختران مشکلی نداشته باشد. 
به هرحال این‌ها مسأله غریبی در جامعه ما نیست و عمومیت این موضوع برای زن ایرانی ایجاب می‌کرد و ایجاب می‌کند که به این بحث بطور جدی تری پرداخته شود. اما به هرحال این مسئله هم خارج از همه حقوقی که فعالان زن تا امروز طلب کرده‌اند نبوده است.

۱۳۹۱ تیر ۳۰, جمعه

My interview with Bilal sambur : Islam and liberalism

Source:bamdadkhabar

Bamdadkhabar-AbdolReza Ahmadi: the following interview is about Islam and Libralism, with Bilal Sambur, who is a divinity professor at Suleyman Demirel University,  in Isparta, Turkey.
What’s your general idea about freedom of religion and what’s your point of view in this issue, I mean what kind of interpretation from Islam is yours?
Religion has an important place in human life. Human individual has found a meaningful framework, which determines his/her relation with society, universe and God through religion. Every individual is unique. As a result of individual uniquenes, everyone  chooses different religions, morality and value systems.Individual uniqueness  makes  religious life  plural. Liberty and diversity are the main aspects of  religious life.R to be reeligious freedom is the  primary individual freedom, which protects individual religiosity from outside  intervention. Religious freedom   makes individual as the architect of religious life, who could choose, practice,  criticise, reject or challenge any religious view,  authority or text.Religious freedom  has three types. The first one is positive religious freedom, which could be expressed as freedom to religion. Positive religious freedom includes  freedom to choose, practice and interpret religion. The second type is negative religious freedom, which means freedom from religious. Negative religious freedom  includes the right to have an irreligious or antireligious life and the right to exit from religion. The third type is  public expression of  religious  freedom, which means every individual has liberty to manifest one’s religiosity or irreligiosity in social and cultural life.
Religious freedom excludes  the use of coercion from religious life. There are two main conditions for the implementation of religious freedom in a consistent and principled way. In order to implement religious freedom, state must be neutral. State  must be purified from religion or ideology. It is not the task of state to follow religion or ideology, it is up to individuals to follow any religion or ideology they want. The second condition is the right to exit, which includes one’s right to change  religion. Religious freedom gives Muslims or non-Muslims equally have the same libeties. If  Muslims  recognises religious freedom fully and  choose to live a part of  a pluralistic  society, they would have all rights and liberties like all  segments of society. All individuals, including Muslims, have  religious freedom, but they do not have the right  to impose their religion or ideology over society through the use of the state’s power. 
As you know the Shie Islam is so different from Suni. In your opinion how can we adapt Shie Islam with freedom of religion and liberalism?
There are  two main branches of Islam, namely Sunni and Shia.Although Sunni and Shia share common principles regarding  Islam, there are important differences regarding social and political matters. In Shia, there are special religious institutions and classes. In Sunni tradition, there is no particular religious  institution or class. In other words, Shia is centralized arond institutions and authorities while Sunni is decentralized.
The existence of particular religious institutions and classes in Shie unites religious, social and political power around them. Shia  religious authorities use  their religious power in order to control  society and state. Controlling state and society through religious authority is Shia version of authotarianism and totalitarianism.As long as Shii authorities  control society and state, this means the abolition of religious freedom and limited state. Liberalism is about  limiting the power of state in favour of individual  liberties. The power of Shia authorities must be limited  in order protect individual liberties. As long as Shia authorities control society and state, Shia totalitarianism  would held hostage  individual liberties.
In Suni point of view are Islam and liberalism are versatile or are in paradox?
The relation between Islam and liberalism is not a matter of compatibility or incompatibility. When we talk about  relationship between   Islam and liberalism, we should not forget that Islam and liberalism are not equal to each other. Islam is a religion while liberalism is a political ideology. Islam  aims to shape individual and social life whereas liberalism  aims to limit the power of state in favour of human liberties. The aim of religion is to guide, not to rule human life. As long as Islam guides human individual  morally, spiritually and religiously, it has no conflict with liberalism. But  if some people claim they  control and rule individual and social  life in the name of Islam,  this would be a religious totalitarianism, nothing else.
In Islam there is talk about Omat (nation) and mo’men (believer) as the definition of society and individuals, but liberalism speaks about citizen and individuals. In your opinion these two whole different ideas how can be comparable?
Collectivism is dominant in Muslim thought. Individual has no central significance and place in traditional religious thought. Instead of individuality, collective identity, such as ummah, has been emphasized.Being individual has no much value in reliious tradition.But being  a believer as a part of  religious  community is highly  praised, encouraged and valued.The idea of individual  and individual freedom are foreign concepts to religion. They are not religious  ideas. They are no-religious ideas, which have been developed recently. What is needed today is to explore the idea of  individual and individual liberty today.
In religious tradition,  religion is considered as the bases of citizenship. In other words, religious tradition  unites religion and citizenship together. But today it has been understood that religion and citizenship are not the same things, they are two different things. In order to be citizen we do not need to be religious, irreligious or anti religious. Everyone   has the right to be citizen, but everyone does not have to be religious. Separation of citizenship and religion  is a requirement in order to  protect human freedom and the pluralistic structure of society.
There are some economic institution in Shie interpretation that called “Mozare” “Mosaqat” “Mozare” “Reba” are these institution exist in Suni interpretation? If yes how can be versatile with economic liberal principles?
Free market economy is the natural economic system, which  gives economic freedom  to people  so that they could satisfy their economic needs without harming others. Economic freedom is the foundation of the free market economy.Free market economy requires a  strong justice system,  non-intervention by the state and competition. People could form different relations and institutions within free market economy. But all relations must be  voluntary and noone is allowed to use force against one other. People have fredom to enter  to the market and exit from the market.As long as people do not impose  their  particular economic understanding, which could be based on religion or ideology, they could use their economic freedom within free market economy.
In your opinion Turkey is going ahead to Islamic views or liberalism specially what’s your idea about AKP?
Islam is a strong social force in Turkey. In recent decades, Islam has became the main political force.AKP  came to power through getting the support of Muslim masses. Although AKP has Islamic background, it do not consider themselves as Islamists. AKP has been describen as conservative democrats.AKP declared conservative democratic programme, rather than a religious programme. AKP   made a lot of reforms in favor of democracy and liberalisation  in the first term of its ruling.AKP has ruled Turkey around for ten years. Now there is a challenge in front of AKP.AKP  could  choose to be  an ally of traditional ruling elites of state and share power with them  or  democratize and liberalize Turkey in favour of society.  The future of the country   depends on how AKP İs going to respond this challenge.
 What’s your definition about religions intellectuality and what’s the differences between this type and non-religious intellectuals?
Today, there is no trend, which we could call as religious intellectualism, Although there is no  religious intellectualism, there are some individuals, who could be called as religious intellectuals. I want to make two general observations about people, who could be called as religious intellectuals. These people  are mostly engaged in recreating past religious heritage  for today. These people  are not presen tor future oriented, they are past oriented people.The mindset of religious people could be formulated as follows:  Today is the problem, past is the solution.Religious heritage is not man-made, it is sacred and valuable. The second point is that religious individuals  are not capable of expressing new and  creative ideas. They have no idea of human individual, liberty, dignity, limited state, and plurality. They support human diversity and liberty within the limits of religious thought. They always talk about boundaries.They have no courage to go to beyond boundaries.Formalism, ritualism, legalism, religionism and moralism are boundaries of  religious intellectuals.Limiting themselves is an important characteristic of religious intellectuals. Past orientation and   living in restricted limits lead religious intellectuals  to be  the foreigner of  of human life. So far, religious intellectuals have failed to unite  human life and spirituality together.   

گفتگویم با نیما راشدان؛سپاه پاسداران در بستری پارانویایی شکل گرفته است



در نخستین روزهای پس از انقلاب به فرمان آیت‌الله خمینی نهاد سپاه پاسداران تاسیس شد. وی طی فرمانی به شورای انقلاب اسلامی رسماً تأسیس این نهاد را اعلام کرد و شورای انقلاب با تأسیس شورای فرماندهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، گام اساسی را در جهت سازماندهی این نهاد برداشت. و امروز با گذشت بیش از سی و سه سال از عمر نظام جمهوری اسلامی ایران شاید بتوان گفت که پرقدرت‌ترین سازمان جمهوری اسلامی ایران سازمان سپاه پاسداران است؛ به‌طوری‌که خامنه‌ای رهبر حکومت با رهبری و هدایت این سازمان نظامی اقتصادی سیاسی توانسته است پایه های قدرت خود را در ایران محکم‌تر نماید و مخالفان خود همچون موسوی و کروبی را در انزوا قرار دهد.
آنچه در ادامه می‌خوانید، گفتگویی است با نیما راشدان، کارشناس و تحلیلگر سیاسی در خصوص سپاه پاسداران ایران. وی در این گفتکو ضمن نگاهی اجمالی به تاریخ شکل‌گیری سپاه به چالش‌ها و اقدامات اقتصادی این نهاد پرقدرت پرداخته است و در نگاهی به آینده، از ویژگی‌های سازمان نظامی بعد از گذار ایران به دموکراسی می‌گوید.
- با توجه به گذشت سی سال از تشکیل سپاه پاسداران، می‌خواستم بدانم این سازمان با چه هدفی تشکیل شده است و آیا تغییری در رویکرد و ماهیت این سازمان نظامی در این سال‌ها روی داده است؟ و اگر این مسأله رخ داده توسط چه افرادی بوده است؟
جمهوری اسلامی ایران از بستر فرهنگ سیاسی برآمده که در آن عناصر پارانویای سیاسی حضور پررنگی داشته است. بطوریکه در گفتمان جمهوری اسلامی ایران این پارانویای سیاسی یکی از المان‌های اساسی است، یکی از دلایل اصلی این پارانویا از دوران جنگ سرد و از طرف اتحاد جماهیر شوری و توسط روشنفکرانی که قرابت و نزدیکی حتی تشکیلاتی با اتحاد جماهیر شوروی داشتند به جمهوری اسلامی تزریق شده است. از همین روی شاهد شکل گیری انقلابی در سال ۵۷ هستیم که در یک بستر پارانویایی سیاسی پیروز شده است. وقتی ادبیات آن موقع را مطالعه می‌کنیم بسیار صحبت از توطئه‌ها و کودتا و نقشه‌های عجیب و غریب که نسب به دنیا و حتی خاندان حاکم گذشته گفته می‌شده مطرح است هرچند که امروز مشخص می‌شود که هیچکدام از این توطئه‌ها صحت هم نداشتند.
لذا در این بسترافرادی مانند ابراهیم یزدی و محسن سازگارا و افراد دیگر نهادی را درست کرده‌اند که از موجودیت این حکومت  در برابر  توطئه‌های خارجی و داخلی که درذهن این افراد می‌گذشته در زمانی که به ارتش بی اعتماد بودند دفاع کند.
راستش را بخواهید ممکن است الان بعد از سی سال آقای سازگارا یا دیگران بگویند که یک طرح منسجم داشته اند برای سپاه، منتهی من واقعا تصور نمی کنم چنین چیزی بوده باشد، مدرکی هم نیست که جایی گفته شده باشد. حقیقت این است که این دوستان طرح مشخصی نداشته اند.
در عوض شمار دیگری از انقلابیون طرح داشته اند و  مدارکی که وجود دارد فاجعه بار است،  من صورتجلسه ای را در اختیار دارم که سالهای اول انقلاب نوشته شده و پنج نفر از چهره های سیاسی خوشنام ایران امروز امضاء کرده اند، در آن صورتجلسه تشکیل نیروی پاسداران حافظ ولایت تصویب شده  بر اساس صورتجلسه یکی از وظایف نیروهای پاسدار ولایت این بوده که مخالفان آقای خمینی را بربایند، دقیقا با همین لغت نوشته شده ، آنها را در دادگاههای مخفی انقلابی محاکمه و اعدام کنند. عین این عبارت نوشته شده است و امضاء کرده اند.
اما در این سال‌ها مسائلی هم در سپاه مطرح گردیده که به عنوان نمونه می‌توان به چند نمونه از آن‌ها که در تاریخ سپاه وجود داشته است اشاره کرد. اصلیترین چالشی که در دهه‌ی اول سپاه وجود داشت، جدال بین چپ و راست بود؛ یعنی بخشی از سپاه نزدیک بود به روحانیت. در تقابل با نیروهای چپ نزدیک به سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که افرادی همچون محسن آرمین در این جناح قرار داشتند.. چالش دیگری که در سپاه وجود داشت بین گروهی بود که قائل به عملیات خارجی سپاه بودند و افرادی که این کار را از زاویه‌ی منافع و امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران اشتباه می‌دانستند. گروه اول معتقد بودند که سپاه باید از حکومت‌هایی مثل لیبی و از انواع و اقسام گروه‌های مسلح که حتی در آمریکای لاتین وجود دارد حمایت کند و گروه مقابل معتقد بودند که سپاه به نوعی باید تابع دولت و آقای خمینی باشد.شما خط راست دارید با ادبیات آن موقع، خط چپ دارید و خط سوم دارید که  آقای هاشمی رفسنجانی مثلا هست که به نوعی با عملیات خارجی سپاه مخالفت می‌کردند. و یا یک نمونه دیگر مربوط به نیروهایی که اساسشان از تهران بود با نیروهایی که از شهرستان یا استان اصفهان می‌آمدند و این یکی دیگر از چالش‌های سپاه در دهه اول است.
موضوع صحبت ما الان این نیست منتهی الان که سی سال از این داستانها گذشته همه این دوستان می گویند ما مخالف بودیم. این اتفاق تقریبا همه جای دنیا رخ داده است. بامزه این است که چند نفر از این دوستان می گویند ما که از همان اول مخالف بودیم، منتهی دلیل مخالفتشان را نمی گویند : دلیل مخالفت خیلی از اینها این بوده که خواستار تند روی بیشتر بوده اند. یکی خواستار اتحاد با جرج حبش بوده، دیگری قذافی ، یکی ناراحت بوده چرا ایران برای دفاع از صدام در برابر آمریکا وارد جنگ اول خلیج نشده. اینها را گفته اند در روزنامه ها هم هست و حقیقتش این است که سخت است از بین بردن همه این مدارک.
- در این سال‌ها شاهدیم که سپاه به یکی از قدرت‌های اقتصادی بدل شده است آیا این موضوع تهدید و چالش‌هایی را چه در ساختار سیاسی و چه در ساختار اقتصادی کشور در پی خواهد داشت؟
در خصوص گرایش سپاه به مسائل اقتصادی باید توجه کرد که سپاه از پایه‌های مرتبط با اقتصاد نیامده است بلکه از افرادی تشکیل شده که کار تشکیلاتی مخفی نیمه مسلحانه انجام می‌داده‌اند. این‌ها افرادی بودند که سپاه را تشکیل داده‌اند. در واقع رویکرد سپاه به اقتصاد توسط آقای هاشمی رفسنجانی در سپاه بوجود آمد. زمانیکه جنگ پایان می‌یابد هاشمی  رفسنجانی از جمله کسانی بود که مروج تفکری بودکه حامی نزدیکی ارتباط ایران با غرب است تفکری که به نوعی لیبرال است و خواستار عقلانی شدن نهادهاو ساختار حکومتی است وخواستار رخت بر بستن ایدئولوژی از صحنه سیاسی کشوراست. به همین دلیل بر اقتصادی شدن سپاه اصراردارد.
دلایل اصرار به اقتصادی شدن سپاه هم از طرف ایشان به آن بود که جنگ تعداد حدود یک میلیون نفر نیرو را درگیر خود کرده بود و حال که این جنگ با شکست ایران به پایان رسیده این افراد با سرخوردگی به حاشیه شهر‌ها خواهند امد و این مشکلات روانی و امنیتی، ضد تبلیغاتی را برای ایران در پی خواهد داشت به همین دلیل این ایده مطرح می‌گردد که از پتانسیل موجود در سپاه و از جمله قرارگاه خاتم الانبیا برای راهسازی و کارهای اقتصادی استفاده گردد.
و این نکته‌ای مهم است که در کنار اصرار زیاد آقای مهدی هاشمی و پدرشان درباره‌ی فعالیت اقتصادی سپاه، آقای خامنه‌ای به شدت با این مسئله مخالفت داشته‌اند. و برای مهار این مسئله دست به اقدامات بسیاری زد که فعالیت‌های اقتصادی سپاه را تعطیل یا محدود کند بدون اینکه اقداماتش تبدیل به بحرانی بزرگ شود. یکی از این اقدامات استفاده از مرتضی رضایی اولین فرمانده سپاه که بعدا رئیس حفاظت اطلاعات سپاه شد بود. آقی خامنه‌ای وی را با تیمی مامور کرد تا یک قرارگاه حسابرسی در نزدیکی میدان هفت تیر تهران تشکیل دهند و به نظارت فعالیتهای اقتصادی سپاه مشغول شوند.
- می‌توانید درباره‌ی چرایی مخالفت‌های آقای خامنه‌ای و و علل موافقت آقای هاشمی رفسنجانی با فعالیت‌های اقتصادی و سیاسی سپاه بیشتر توضیح دهید؟
آقای خامنه‌ای فردی است که مشخصه روان‌شناسی سیاسی‌اش این است که فردی پارانویید است. بیشتر مطالعه ایشان از ادبیات دوران استالین است. ایشان چهارتا پنچ کتاب رابه افرادی که ایشان را ملاقات کرده‌اند معرفی کرده است که حداقل سه تا از این کتاب‌ها کتابهای پروپاگاندایی است که با پول و به دستور استالین نوشته شده است. کتاب «گذر از رنج‌ها» آلکسیی نیکولایویچ تولستوی است و کتاب «دن آرام» میخائیل شولوخوف و کتابهای از این قبیل. آقای خامنه‌ای دیدگاهی دارد مبنی بر اینکه اگر فرماندهان سپاه که زمانی حاضر بوده برای نمادهایی از جنس نماد‌های چپ به روی مین بروند، بخواهند پشت میز بنشیند، و مفهوم ماکرو اکونومیکس  (اقتصاد کلان) و ریسک سرمایه را بفه‌مند دیگر آن نوع منش سیاسی را که از افراد توقع دارد را برآورده نخواهند کرد. آقای خامنه‌ای از اطرافیانش توقع تعبد غیرعقلانی دارد و نمی‌خواهد که فرماندهان سپاه که بسیاری از آنان سواد بیش از راهنمایی یا ابتدائی نداشتند بیایند و با منطق بازار آشنا شوند که طبعا این مواجه بینش سیاسی آن‌ها را دچار تحول خواهد کرد. بعنوان مثال شاید نزدیک‌ترین فرمانده سپاه به آقای خامنه‌ای از سالیان سال قبل و زمانیکه که ایشان در مشهد بوده‌اند آقای محمد باقرقالیباف است. اینکه امروز آقای قالیباف مفاهیم بازار آزاد را می‌فهمد، تبلیغات غربی را می‌فهمد و به شکلی غربی رفتار می‌کند و به لحاظ اقتصادی یک آدم لیبرال است تمامش به خاطر سالهایی است که ایشان مسئول قرارگاه قرب بوده و در تمام این سال‌ها با فرزندان آقای هاشمی کار و تجارت می‌کرده است. و این‌‌ همان چیزی است که آقای خامنه‌ای آن را نمی‌پسندد. بطوریکه تمام افرادی که در اطراف خودش نگه داشته و نگذاشته از سپاه حذف شوند ادمهایی هستند که به هیچ وجه وارد مسائل اقتصادی نشده‌اند.
آقای خامنه‌ای با افرادی از سپاه که وارد کار اقتصادی شده‌اند برخورد شدید کرد؛ حتی برخورد شخصی کرد. مانند محمود احمدپور که مسئول لجستیک سپاه بود در مقر بروجردی، مسئول جهادخودکفایی بود  و نیز معاونت بنیاد مستضعفان بود در زمان اقای رفیق دوست، و آقای اکبر غمخوار داماد ایشان که رئیس جهانگردی بنیاد بود که بعد‌ها به ریاست پرسپولیس رسید. این‌ها افرادی بودند که با برخورد شخصی خامنه‌ای مواجه شدند، این دو نفر از امرای سپاه بودند و این افراد و افرادی دیگر که به توصیه آقای رفسنجانی به کار اقتصادی روی آورده بودند توسط آقای خامنه‌ای از سپاه حذف شدند و خامنه‌ای افرادی را جایگزین این افراد نمود که افرادی ارتدوکس به لحاظ سیاسی بودند که معتقد به نجس و حرام بودن مال دنیا بودند ومعتقد بودند سپاه به هیچ وجه نباید وارد مناسبات اقتصادی شود.
- به نظرتان سپاه فرصت است و یا تهدید و اگر وجود سپاه قابل انتقاد باشد از چه منظری می‌توان نقد نمود؟
اینکه سپاه فرصت است یا تهدید به نظرم مشخص است که تهدید است به این علت که اگر سپاه نبود این حکومت نمی‌توانست ادامه پیدا کند، در حال حاضر مشروعیت حکومت ایران را فقط و فقط و فقط سپاه تامین می‌کند، به اضافه یک مقداری کمی از آنکه وابسته و مشروط به تحقق درآمد نفتی است که در بین مردم توزیع می‌شود. ولی مشروعیت عریان حکومت را سپاه به عهده دارد. کما اینکه در دهه اول انقلاب هم سپاه این مشروعیت را برای نظام بوجود آورده وجمهوری اسلامی می‌داند که اگر مانده نه بخاطر رشادتهای مردم که بخاطر عملیات‌های سخت نظامی و سیاسی سپاه در دهه اول است و این تنها دلیلی است که آقای خامنه‌ای تشخیص داده سپاه تنها ضامن بقای حکومت است.
وجود سپاه برای آقای خامنه‌ای کلیدی است و در صورت نبود آن امکان ادامه حاکمیت وجود ندارد. این را مردم هم می‌دانند یعنی مردمی که معترض حکومت هستند، می‌دانند که اگر به شکلی سپاه تضعیف شود احتمالا فرصتی برایشان بوجود می‌آید که می‌توانند مطالبات خودشان را پیگیری کنند. مثال واضح این امر همین درگیرهای اخیر بعد از انتخابات است که به بازداشت موسوی و فجایع تهران انجامید؛ اساسا هیچ نیروی دیگری در سرکوب مردم نقش افرینی نمی‌کرد، از طرفی مردم بودند و از طرفی سپاه بطوری که خود فرماندهان سپاه هم گفته‌اند: که ما فتنه را جمع کردیم.
- به نظر می‌رسد در درون سپاه بر اساس جایگاه و پست سازمانی می‌توان پنج دسته را تشخیص داد. فرماندهان بسیج، بخش اطلاعات سپاه، بخش اقتصادی سپاه، سپاه قدس و نیروهای نظامی کلاسیک سپاه. چقدر این تقسیم‌بندی دقیق است و آیا این تقسیم‌بندی بر اساس کارکرد را می‌توان به معنای این گرفت که حول این تقسیم‌بندی‌های سازمانی، شکاف‌های گروهی در درون سپاه بر اساس منافع و کارکردهای مختلف نیز شکل می‌گیرد؟ به عنوان مثال می‌توان گفت که احتمالا بخش اقتصادی سپاه که اینک یک امپراطوری عظیم اقتصادی را به دست آورده است رویکردش به تحریم‌ها با بخش اطلاعات سپاه متفاوت است و این موجب تنش در درون این نهاد می‌شود؟ آیا می‌توان بر روی این تنش‌ها سرمایه‌گذاری کرد؟
ببینید چند مساله در این بحث وجود دارد. زمانی که ما می‌خواهیم سازوکار‌های تصمیم سازی (Decision making) در سپاه را مشخص کنیم وتعیین کنیم که چه فرد یا افراد و گروهی یا نیرو وساختاری تاثیر بیشتری را برای اینکه یک تصمیم نظامی امنیتی سیاسی در سپاه ساخت و اتخاذ گردد بر عهده دارد از آنجا که ساختار تصمیم گیرنده در سپاه با آنچه در غرب و درمراکز کار‌شناسی راجع به این کار وجود دارد متفاوت است. باید به مواردی توجه کنیم که معمولا مغفول می‌ماند.
امروز شاهدیم که در میان کار‌شناسان نهاد‌های اطلاعاتی – امنیتی، افرادی که با سیستم‌های نظامی امنیتی ایران بعد از انقلاب سر و کار داشته‌اند توانسته‌اند تصویری را برای خود ایجاد کنند بطوریکه این تصویر امروزبدل به یک تصویری رایج ازسپاه شده است.
اما به عنوان فردی که تجربه کار در زمینه اروپای شرقی و اتحاد جماهیر شوروی را دارم می‌گویم چنین تصویری راجع به اتحاد جماهیر شوروی هم وجو د داشته است. کار‌شناسان بسیاری در اتاق فکر‌های مختلف سعی در روشن کردن ساختار قدرت در شوروی داشتند و این افراد درباره‌ی سیستم‌های امنیتی و اطلاعاتی و ساختار قدرت در شوروی مقاله و کتاب نوشتند و مباحثه و مصاحبه داشتند و اخبار رسمی و غیر رسمی زیادی را منتشر کردند. اما زمانی که اتحاد جماهیر شوروی فروپاشید، شانسی که دنیای آزاد آورد این بود که در‌‌ همان دهه اول بعد از فروپاشی، یک سری از اسناد داخلی سازمان‌های امنیتی – نظامی کی ‌جی‌بی منتشر که از خلال این اسناد ده‌ها پروژه و کار پژوهشی در این خصوص برای فهم این اسناد انجام شد بطوریکه که خود روسیه هم تا قبل از اقای پوتین در خصوص این پژوهش‌ها شرکت و همکاری می‌کرد.
ما در این پروژه‌ها فهمیدیم که بسیاری از این مطالبی که کار‌شناسان غربی در اتاقهای فکر در خصوص نیروهای امنیتی و نظامی روسیه مطرح می‌کردند، هیچ کدام ما به ازای واقعی در واقعیت اتحاد جماهیر شوروی نداشته است. یک نمونه از این اشتباهات درباره‌ی بهار پراگ است. در خصوص بهار پراگ تحقیقات مفصلی در پاسخ به این سوال که پدیده بهار پراگ و حمله برژنف و نیروهای اتحاد جماهیر شوروی و هم پیمانانشان در پیمان ورشو به چکسلواکی دوبچک  چگونه کلید خورد و چه افراد دربرکناری الکساندر دوبچک ان نقش تصمیم گیرنده داشتند انجام شد و جالب است که بر خلاف نظر تحلیگران غربی و سازمانهای اطلاعاتی که برژنف را بعنوان ادمی که نقش اصلی در حمله به پراگ داشته معرفی کردهاند می‌بینیم اتفاقا وی تنها فردی بوده بیشترین مقاومت را برای عدم حمله از خود نشان داده است. امروز این گونه اتفاقات و تفسیر‌ها را در خصوص سپاه نیز مشاهده می‌کنیم. با کمال احترامی که برای دوستانی که در جا‌های مختلف کار‌شناس سپاه هستند مانند اقای الفونه قائلم اما تحلیل‌هایی که در جهت ساختاری چه درISF و یا جاهای دیگر ار سپاه ارائه شده به نظرم مشکلات عدیده ای  دارند و مشکل آن هم این است که خیلی ساختارگراست و با واقعیت موجودی که در سپاه وجود دارد و با پروفایل سپاه و شیوه‌ای که سپاه تشکیل شده همخوان نیست.
درست است که در سپاه سازمانی با راهکارهای قانونی نظامی وجود دارد درست است که در سپاه رئیس ستاد کل داریم، فرمانده نیرو و فرمانده لشکر و فرمانده گردان فرمانده گروهان داریم اما من می‌خواهم بگویم مکانیزم تقسیم قدرت در سپاه اساسا با جاهای دیگر دنیا متفاوت است. بطور مثال من می‌توانم برای شما ۵ نفر فرمانده لشکر سپاه نام ببرم که قدرتشان قطعا ار فرمانده نیروی زمینی سپاه زیاد تراست و اساسا این افراد نیازی ندارند که اگر بخواهند کار ی انجام دهند به فرمانده نیروی زمینی سپاه اطلاع دهند و یا از او کسب تکلیف کنند. در بین فرمانده لشکر سپاه ادمی هست که ممکن قدرتش از فرمانده کل سپاه هم بیشتر باشد در سپاه ما با فرآیندی به نام «موجودیت دینامیک و سیال» رو به رو‌ایم. در سپاه ادم‌هایی را داریم که ظاهرا بر اساس اسناد رسمی شامل سپاه نیستند ولی قدرتشان از یک فرمانده لشکر نیز بیشتر است. بطوریکه که این افراد می‌توانند بعنوان مسئولین سپاه در همه جلسات رفت و امد کنند. بطور مثال چگونه نقش اقای حسین الله کرم را در ساختار سپاه با نگاه ساختارگرایانه می‌توان توجیه کرد. آقای حسین الله کرم به لحاظ سازمانی نزدیک به دو دهه است که با سپاه هیچ ارتباطی ندارد اما یکی از پرنفوذ‌ترین فرماندهان سپاه است و یا نمونه‌ای دیگر آقای محمد رضا شمس نقدی است ایشان جزوه پرسنل سپاه نیستند و تنها درجه خود رادر سپاه گرفته‌اند اما به صرف اینکه عنصر سیاسی است که اعتماد خامنه‌ای را دارد می‌تواند نقش کلیدی تری را بازی کند و از این افراد نمونه‌های دیگری هم هستند که اقتدار سازمانی این افراداز درجه سازمانی و مدرک و تحصیل پیروی نمی‌کند.
سپاه هزاران نیروی شاغل در دولت دارد، اسمشان در پرسنلی ستاد کل مشترک است، پرونده شان در بازرسی ویژه ستاد مشترک است. یکی مثلا رئیس اداره اطلاعات شهرستان کرج است، یکی رئیس حفاظت صدا و سیما است، چند نفرشان وزیر اند. کلی نماینده مجلس اند. بسیاری به ورزش رفته اند. تحلیل ساختاری اینها را پاسدار سابق می داند. من اینها را پاسدار شاغل می دانم، در صبحگاه مشترک می آیند بسیاری از اینها، در تمام مجالس سپاه می آیند. با فرماندهان ارشد، دوستان خود. رابطه خانوادگی دارند. خیلیها هنوز در منزل سازمانی سپاه زندگی می کنند. شما شهرک شهید محلاتی بروید آیا همه ساکنان شاغل در سپاه اند؟ سپاه به نوعی کادر جمهوری اسلامی است، همه جا هست مطالعه متمرکز روی سازمان نظامی سپاه چیزی را به شما نشان نمی دهد.
- چقدر محتمل است که از درون سپاه یک فرمانده نظامی توانمند بیرون بیاید و با یک کودتا بساط روحانیت را بر چیند؟
در سپاه حداقل ۵ نیروی موازی که هر کدامش راسش به اقای خامنه‌ای باز می‌گردد وجود دارد و تمام این ۵ نیروهمدیگر را کنترل می‌کنند. حداقل سه تا از این نیرو‌ها به لحاظ سیستماتیک با دستگاه عریض و طویل بروکراسی همدیگر را کنترل می‌کنند. سپاه به لحاظ ساختاری فرمانده کل ندارد سپاه یک شمایی را بعنوان فرمانده کل دارد. اما در حقیقت سه فرمانده در سپاه نقش فرمانده کل را دارا هستند. من هنوز که هنوز است نمی دانم به لحاظ نظامی فرمانده کل سپاه بر نماینده ولی فقیه ارشدیت نظامی دارد یا خیر،  نماینده ولی فقیه یا رئیس حوزه نمایندگی که به باور من پرقدرت‌ترین آدم سپاه است که در حال حاضر اقای سعیدی این سمت را عهده دار است که او یکی از افرادیست که بسیار مورد اعتماد آقای خامنه‌ای است. یکی دیگر از سه ضلعی قدر در سپاه مسئول سازمان حفاظت و اطلاعات سپاه است و دیگری هم فرمانده رسمی سپاه است. یعنی ما در عمل شاهد سه سازمان موازی هستیم که مسئول هر کدام این‌ها را فرمانده سپاه نصب نمی‌کند ودر خصوص انتصاب داخلی سپاه هم مانند انتصاب یک فرمانده گروهان در یکی از یگان‌های نیروی زمین سپاه زمانی این انتصابات رسمیت دارد که سازمان حفاظت اطلاعات و حوزه نمایندگی ولی فقیه جدا گانه این انتصاب را تایید کنند.  حالا من چند سازمان دیگر مثل پرسنلی ویژه در معاونت نیروی انسانی، تایید صلاحیت و بازرسی ویژه در ستاد مشترک را حذف کردم که اینجا بحث به درازا نکشد.
بنابراین اساسا بیرون آمدن فردی که در تضاد با اقای خامنه‌ای باشد به نظرم محال است. اینکه برخی دوستان می‌گویند فرماندهان سپاه از برخوردحکومت با مردم ناراضی هستند با‌شناختی که از سپاه دارم حرف قابل اعتنایی نیست. ادم‌هایی که در مسند لشکرهای سپاه هستند آنقدراز صافی‌های متفاوتی عبور می‌کنند و آنقدر زیر ذره بین هستند که چنین امری محال است. افرادی هم مانند حسین علایی و یا افراد مثل ایشان که مخالفت‌هایی را ابراز می‌کنند سالیان سال است از ساختار سپاه حذف شده‌اند و جایگاه این افراد تنها در حوزه تحقیقات و مشاوره است.
- به نظر می‌رسد سپاه در حال قبضه کامل قدرت اقتصادی است اما این توان اقتصادی، نظامی و امنیتی هنوز به توان سیاسی بدل نشده است و آقای خامنه‌ای همچنان قدرت قاهر در درون جمهوری اسلامی است. دلیل این مسأله چیست؟ خامنه‌ای چطور سپاه را کنترل می‌کند؟
سپاه از ابتدای انقلاب ۵۷ مشکلی برای دسترسی سیاسی در ساختار سیاسی کشور نداشته است. تقریبا تمام کشور و حتی شهرهای کوچک و استانداری‌ها و فرمانداری‌های کشور در حالتی از اشتراک بین امام جمعه و فرمانده سپاه کنترل شده است و اساسا مقامات محلی دیگر نقش جدی را بر عهده نداشته‌اند. مثلا در استان کردستان حتی دستگاه قضایی را نیز به سپاه واگذار کرده‌اند و افراد بسیاری که امروز بعنوان دادستان در سیستم قضایی مشغول فعالیت هستند زمانی در سپاه بودند و یا هنگامی که جنگ پایان یافت قسمتی اجرایی کشور هم تحویل سپاه شده است و یا در صداوسیما شاهدیم همه مقامات رادیو و تلویزیون از سپاه آمده‌اند.
رشد عظیم حضور نیروی سپاه در اقتصاد در زمان آقای رفسنجانی و خاتمی بوده است و اصلا ربطی به دوران آقای احمدی‌نژاد ندارد. بطور مثال نگاهی به متولیان بزرگ‌ترین طرح‌های اقتصادی در زمان آقای خاتمی نشان می‌دهد که سپاه همیشه در عرصه اقتصادی نقش ممهمی داشته است و این هم یکی از افسانه‌هایی که وجود دارد و مدعی است که سپاه فعالیت اقتصادیش را از زمان محمود احمدی‌نژاد شروع کرده است که به هیچ عنوان اینگونه نبوده و مشوق اقتصادی شدن سپاه آقای رفسنجانی است و در زمان آقای خاتمی هم به همین گونه بوده است و تنها ان زیاد‌تر شده است.
و یا حتی مجلس ششم که یکی از اصلاح طلب‌ترین مجلس‌ها بوده است به لحاظ عددی از نظر میزان نمایندگانی که پیش زمینه سپاه را داشتند؛ جانباز و ایثارگر بوده‌اند رتبه اول را داشته به همین خاطر در مسائل سیاسی هم به اینگونه نیست که سپاه به تازه گی وارد عرصه سیاسی شده باشد.
سپاه در واقع یک نردبان قدرت سیاسی است برای جوانانی که در زمینه سیاسی یا مالی خواستار فعالیتند که بیشتر این جوانان نیز از مناطق کمتر توسعه یافته هستند. بنابراین در واقع کادر جمهوری اسلامی به نوعی در سپاه ساخته شده است و سپاه مانند حزب کمونیست و یا سازمان جوانان حزب کمونیست که برای اتحاد جماهیر شوری عمل می‌کرد برای جمهوری اسلامی عمل کرده است. اینکه ما سپاه را یک نیروی نظامی ببینیم و بگوییم آقای خمینی گفته است که نباید این نیروی نظامی در سیاست نقش داشته باشد از ابتدا هم حرفی غیر واقعی است.
- در صورت فروپاشی جمهوری اسلامی برخورد مناسب یک دولت انتقالی با سپاه چه باید باشد؟ انحلال سپاه، جذب اعضای آن در درون ارتش، مجازات سران سپاه و…؟ سپاه تا چه حد به عنوان یک نیروی نظامی ایدئولوژیک به صورت خطر و تهدید برای نظام جدید عمل خواهد کرد؟ آیا در درون سپاه نیروهای موثری که بتوان از آنها برای کم کردن هزینه گذار به دموکراسی استفاده کرد وجود دارند؟
تا زمانی که سپاه وجود داشته باشد جمهوری اسلامی ایران دچار فروپاشی نمی‌شود وگذار بی خشونت از آن به دموکراسی ممکن نیست. همین مسئله را در جاهای دیگر هم داشته‌ایم به عنوان نمونه در گارد ریاست جمهوری صدام، منتهی مشکلی که برخلاف نیروهای نظامی و شبه نظامی در جاهای دیگر در باره ایران وجود دارد عدم سیطره دستگاه‌های سیاسی بر عملکرد سپاه است و حتی جالب است که در اروپای شرقی به اسثتثای چند مورد مثل رومانی هم نیروهای شبه نظامی و نظامی تحت سیطره دفتر سیاسی حزب کمونیست بودند یعنی در زمانیکه نخبگان حزب کمونیست تشخیص دادند که باید از حکومت کناره گیری کنند نیروهای نظامی بدون کمترین کلامی که بخواهند در مقابل این تصمیم اعتراضی بکنند اطاعت کردند اما در ایران حتی اگر عقلانیت سیاسی میان نخبگان حاکم بر جمهوری اسلامی به یک نوعی به سمت مصالحه با دنیا و گذار به دموکراسی رود بر طبق درک من از گفتمان سپاه پاسداران، اطمینان کامل دارم که سپاه طرف تندرو‌ترین و غیر عقلانی‌ترین بازیگری را که بر حفظ وضعیت موجود و ایستادن در برابر گذار تاکید می‌کند را می‌گیرد.
البته در حال حاضرکه حکومت فردی است و اساسا این بحث‌ها بلاموضوع است ولی فرض کنیم ساختار حکومت با درگذشت اقای خامنه‌ای یا از بین رفتن ایشان به هر نحوی به شکلی شود که یک نوع تصمیم گیری عقلانی بین نخبگان جمهوری اسلامی وجود داشته باشد؛ آن زمان در صورتیکه نخبگانی وجود داشته باشند که طرفدار گذار هستند با مخالفت سران سپاه مواجه خواهند شد. مگر اینکه اتفاقاتی بیافتد مانند شکاف در داخل سپاه و فرماند هان مقتدر سپاه دچار اختلاف نظر گردند تا در آن زمان افرادی که احیانا طرفدار گذار هستند در کنار آن فرماندهان پر سابقه عملگرای موافق گذار قرار بگیرند و بتوانند به شکلی این گذار را می‌سر کنند.
به نظرم با توجه به تجربه‌های مشابه تا زمانی که امکان سنجی گذار برای ایران لااقل یک شانس قابل توجه‌ای را ندارد وتا زمانی که ما در آستانه گذار نیستیم، دست بردن در اقتدار سپاه و نابود کردن سپاه و یا حتی تهدید به این عمل فرایند گذار را با مشکل مواجه خواهد کرد.. اگرفرماندهان سپاه تصور کنند که ممکن محاکمه شوند، دستگیر شوندو با با آن‌ها بد رفتار ی شود، قطعا خیلی بیشتر از اینکه بیایند و به یک گذار مسالمت آمیز تن دردهند، هزینه تحمیل خواهند کرد.
ما بحث‌های زیادی دربابت عدالت انتقالی داریم که می‌شود در زمان خودش به آن پرداخته شود ما نمونه‌های ازحزب بعث زدایی در عراق را داریم که شاهد بودیم چه هزینه‌های زیادی را برای دولت امریکا در ۵ سال اول سرنگونی صدام ایجاد کرد که بسیار مستهلک کننده بود. به همین خاطرم معتقدم که این موارد بحث امروز ما نیست و آن موردی را که امروز باید دغدغه و مطالبه ما و جامعه جهانی باشد و به هر قیمتی که شده آن را عملی سازد است، آن است که آقای خامنه‌ای و جمهوری اسلامی ایران و لایه‌ها و طبقات قدرت در ایران مجبور به انحلال «سپاه قدس» شوند.
جمهوری اسلامی ایران باید توسط دنیا تحت فشار قرار گیرد تا به انحلال «سپاه قدس» تن در دهد. به باور من امروز سپاه قدس چیزی شبیه بمب اتم در دست حکومت ایران است. فجایعی را که امروز در سوریه، بانکوک، آذربایجان، گرجستان و ناامنی‌ها که در عراق شاهد آن هستیم نمونه‌ای از دستاوردهای سپاه قدس است. به همین خاطر فکر می‌کنم در کنار بحران هسته‌ای که به دلایل مختلف به آن پرداخته می‌شود، سپاه قدس نیز بزرگ‌ترین تهدید علیه تک تک ایرانیان است. بگذارید من یک پیش بینی برای شما کنم و آن اینکه مشکل غرب و ایران، تا زمانی که نیروی قدس وجود دارد، ذره ای حل نخواهد شد. جمهوری اسلامی ایران اگر مجبور شود و راهی نداشته باشد به نظرم روی نیروی قدس کوتاه خواهد آمد.
- از تجربیات سپاه، تجربه‌ای را که برای نیروهای امنیتی ایران بعد از گذار به دموکراسی مفید می‌دانید چیست و چه الگویی را در دوران بعد از گذار برای نیروهای نظامی و امنیتی مفید می‌دانید؟
نیروهای نظامی و امنیتی ایران باید مانند نیروهای نظامی و امنیتی تمام کشور‌ها که به دموکراسی گذار کرده‌اند تحت نظر کامل قدرت سیاسی باشند و هیچگونه اقتدار سیاسی نداشته باشند و کاملا باید تابع و مطیع قانون باشند و این موضوع مسئله‌ای نیست که به باور من نیاز به تکنولوژی بومی داشته باشد. در بسیاری از کشورهای دنیا این مسئله رخ داده و کشورهایی که موفق به گذار شده‌اند از خارج کشور افرادی را آورده اندو بواسطه آن‌ها نیروهای خود را آموزش داده‌اند ونیروهای نظامی یاد گرفته‌اند که نظامی بودن به چه معناست و یاد گرفته‌اند که یک نیروی نظامی حق دخالت سیاسی ندارد. نیروهای نظامی یاد گرفته‌اند که نباید در مسائل مربوط به انتخابات دخالت کنند ویا اینکه موازنه سیاسی را در بخش‌های مختلف کشور بهم بریزند. در خلال این آموزش‌ها و یادگیری هاست که ما شاهد تولد نیروهای نظامی خواهیم بود که مانند تمام نیروهای نظامی حرفه‌ای و کلاسیک دنیا که مطیع قانون و مطیع پارلمان و ریاست جمهوری است مطیع مجلس و ریاست جمهوری و مهم‌تر از همه مردم ایران با هر شکل حکومتی که می‌خواهند باشیم.

My interview with Dr ahmad shahid: I hope Iran becomes more open

AbdolReza Ahmadi – Bamdadkhabar
Source:bamdadkhabar
Bamdadkhabar: As you know, a noticeable number of Iranian refugees are currently living in Turkey. Your missions are mostly focused on France, Germany and Norway. Will be planning any mission to Turkey to meet with Iranian and familiarise yourself with their situation.
Ahmad Shahid: I am interested in meeting Iranians where ever they may be, and I am keen to visit Turkey as it is one country which hosts  a large number of recent Iranian refugees.  My information gathering activities are not limited to field visits, but I do hope to  be able to visit Turkey over the course of the next 12 months.
Bamdadkhabar: Due to restrictions, there is unfortunately no exact figure of cases of human rights related violations in Iran. Despite these hindrances, you managed to gather a substantial volume of cases of human rights violations, which could help fact-finding commissions in Iran. In case such fact-finding missions are established in Iran, will you be ready to support it.
Ahmad Shahid: My mandate was created just last year, and I am in the early stages of seeking cooperation from the government of Iran. I think it is premature to speak about fact finding commissions. There are a number of mechanisms that exist that can be used to develop co-operation with Iran, which will shed more light on the situation on the ground.
3)With exception to the Permanent Representatives of Iran to Geneva and New York, did you meet other Iranian officials? Did you manage to meet Dr Larijani? If you had a meeting with Dr Larijani, in addition to your access to Iran, what other requests and issues were discussed.
Ahmad Shahid: I have had some meetings with Iranian officials and held discussions on a number of issues. It would be premature to speak about the content of these discussions.
Bamdadkhabar: For your upcoming report, what strategy and methodology would you apply? In light of the current circumstances in Iran, do you think, there is any prospect for the implementation of recommendations you had promulgated. If there is no guarantee and prospect for the execution of the recommendations, how should your next report be formulated?
Ahmad Shahid: My mandate is part of a process by the Human Rights Council, involving dialogue, co-operation  and confidence-building, in addition to investigation and advocacy. I do not expect results to be achieved over night, although there have been some instances where I believe my reports and appeals may have had very good short term impact too. I am currently gathering information for my next report, and I am ocusing on areas of the most urgent concerns to human rights defenders.
Bamdadkhabar : In the event, when the human rights situation in Iran turns chronic, will the Security Council support furthering severity of the sanctions?
Ahmad Shahid: I should not speculate on what the Security Council might do or not do. What the Security Council does in any given situation is entirely up to the Council to discuss and determine. If  the Security Council acts on any country situation, there are many measures it can undertake.  However, I remain confident that Iran will increase cooperation with the UN human rights mechanisms as time goes by.
Bamdadkhabar: The P5+1 talks on Iran nuclear program have overshadowed the human rights discourse in Iran. Do you think your reports as Special Rapporteur on the situation of human rights in Iran could help change the setup of these meetings and be considered for talk by international community. And what can be proposed to encourage human rights in the discourse of these negotiating States.
Ahmad Shahid:  It would not be helpful to link other issues to discussions on human rights.  Human rights issues must be addressed independently of other issues, and must be discussed on their merits.
Bamdadkhabar: Do you think you will eventually be admitted to Iran? And in that case, what program will you have for the mission?
Ahmad Shahid: I remain hopeful that Iran will become more open to cooperating with my mandate  in the time to come. It would certainly be in Iran’s interest to admit me to their country and enable me to open a dialogue with key officials, visit places of detention, and speak to various groups of people, including victims of alleged human rights abuses.