۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۸, دوشنبه

آموزش و تاثیرات آن بر ساخت جامعه مدرن – قسمت اول

منبع:بامداد خبر


نقش آموزش در ایجاد جامعه‌ای مدرن، نقشی مهم و اصلی است. سیستم آموزشی از آنجا که با منابع انسانی که از مهترین منابع هر کشورست در ارتباط است می‌تواند در بهینه کردن و یا اتلاف این سرمایه نقشی اساسی را داشته باشد.
به همین علت بررسی نظام آموزشی و بیان ویژگیهای یک نظام مطلوب و بیان راهکارهای بالقوه در سیستم فعلی آموزشی ایران که می‌تواند در دوران استقرار یک حکومت دموکرات در ایران بافعل گردد ضرورری می‌نماید.
گفتگویی که ادامه می‌خوانید گفتگوی با دکتر سعید پیوندی، جامعه‌شناس و استاد دانشگاه در خصوص ویژگی‌ها نظام فعلی ایران است. وی در این گفتگو با بیان ویژگیهای نظام آموزشی به راههای برون رفت از وضعیت بحرانی نظام آموزشی اشاره دارد.
- سیستم آموزشی ایدئولوژیک چگونه سیستمی است و مبانی، هدف‌ها، روش‌ها و دستاوردهای یک سیستم آموزشی مبتنی بر ایدئولوژِی چیست؟
همه نظام‌های آموزشی دنیا تا حدی تحت تاثیر یک ایدئولوژی هستند و یا به عبارت دیگر «حقیقت» خود را به نسل جوان ارائه می‌کنند. به این گونه است که هیچ نظامی از طریق گفتمان آموزشی نسل جوان را به شورش و تغییر شرایط فرا نمی‌خواند و «حقیقت» هر نظامی در خدمت تداوم و مشروعیت بخشیدن به نظم موجود است. ولی نکته مهم آن است که این «حقیقت» چه چیزی را و چگونه بیان می‌کند. بعنوان نمونه در یک نظام باز و دموکرات این «حقیقت» یک سویه و تقلیلی نیست، تنها یک گفتمان وجود ندارد و گفتمان‌های مختلف در آن همزیستی می‌کنند. برای مثال نظام آموزشی فرانسه علیه نظم کنونی فرانسه نیست ولی همزمان در مطالب درسی نوعی کثرت گرایی وجود دارد و دانش آموز و دانشجو با تفکر انتقادی و نقد آشنا می‌شود. اما آنچه در نظام ایدئولوژیک تمامیت گرا وجود دارد و آنرا از بقیه نظام‌ها متمایز می‌کند این است که در این گفتمان آموزشی، مدرسه و دانشگاه به صورت ابزاری و تقلیلی در اختیار حاکمیت هستند برای تربیت نسلی مطیع که همخوان و همسو با ایدئولوژیک حاکم در کشور باشد. در چنین نظامی فعالیت‌های آموزشی هدف مشروعیت بخشیدن به ایدئولوژی بسته و یک سویه حاکم را دنبال می‌کنند و ما به رویکرد تک گفتمانی سر و کار داریم که هدفش تلقین ایدئولوژی به نسل جدید و همسو کردن آن با فرهنگ و ارزشهای دولتی است. به همین خاطر وقتی صحبت از نظام‌های ایدئولوژیک می‌شود بیشتر منظور نظام‌های اموزشی تک گفتمانی هستند که در آن گفتمان‌های دیگر جایی ندارند و فقط یک فکر، یک فرهنگ و یک مجموعه ارزشی از بالا به نسل جدید تحمیل می‌شود و حق انتخاب هم وجود ندارد. در چنین نظامی ارزش‌ها، داده‌های تاریخی و اجتماعی مورد نقد و بررسی قرار نمی‌گیرند و به دانش آموز حق پرسشگری و فکر کردن و انتقاد کردن داده نمی‌شود. همین فضای بسته و غیر دمکراتیک برای معلمان وجود دارد و آن‌ها هم نمی‌توانند درباره مطالب درسی برخورد انتقادی داشته باشند و یا دانش آموزان را به مطالعه منابع دیگر دعوت کنند. ویژگی مهم دیگر نظام آموزشی بسته و ایدئولوژیک نقش تعیین کننده دولت در تعیین محتوا و فعالیتهای آموزشی است. به سخن دیگر کنشگران نظام آموزشی مانند معلمان مشارکت چندانی در برنامه‌های درسی ندارند. در جوامع دموکراتیک نیروهای جامعه مدنی از قبیل معلمان و پژوهشگران و دانشگاهی‌ها نقش مهمی در تعیین مطالب درسی و حد و حدود و نوع فعالیت‌ها و روشهای تربیتی بر عهده دارند. در بسیاری از این کشور‌ها نقش دولت در تعیین مطالب درسی و شکل دادن به گفتمان آموزشی بسیار تقلیل پیدا کرده است. ولی در نظام ایدئولوژی بسته دخالت جامعه مدنی ناچیز است و دولت برای تحمیل آمرانه سیاست‌های خود همه جا حضوری مستقیم دارد و ایزار نظارتی گوناگونی هم برای کنترل فضاهای آموزشی بوجود می‌اید.
با توجه به تعریفی که از نظام آموزشی ایدئولوژیک بسته و نظام آموزشی باز ارائه دادید نظام آموزشی ایران  چگونه نظامی است؛ چه معایب و مزایایی دارد؟
نظام آموزشی ایران از نظر تاریخی همیشه یک نظام متمرکز با نظارت کامل دولت بوده است. این بدان معنی است که دولت همواره نقش اساسی در تدارک نظام آموزشی، در تعیین سیاست‌های آموزشی و محتوی و برنامه‌های های درسی داشته است. به این ترتیب ماهیت نظام آموزشی با ماهیت دولت حاکم بر ایران همواره ارتباط مستقیم داشته است. زمانی ما دولت ناسیونالیستی داشتیم و گفتمان و سیاست‌های آموزشی ناسیونالیستی بودند. زمانی هم که در ایران دولت دینی با ایدئولوژی بسته بروی کار آمده نظام آموزشی ایران هم دارای سمت گیری بسته دینی و ایدئولوژیک شده است. در تجربه ویژه جمهوری اسلامی ما شاید با یک الگوی بسیار کمیاب آموزشی در جهان کنونی روبرو هستیم چرا که که نظام آموزشی ایران خود را بر پایه هویت شیعی-اسلامی تعریف می‌کند و قصد دارد نسل جوان ایران را با این فرهنگ و هویت تربیت کند. نسلی که باید ذوب در ولایت فقیه شود و همنوا با ارزش‌ها ئو دنیای فرهنگی حکومت شیعه محور ایران. جمهوری اسلامی آشکارا اعلام می‌کند که کارکرد اصلی نظام آموزشی پرورش افرادی متناسب با اهداف و ارزش‌های حکومتی است و این استفاده ابزاری از آموزش به صراحت مورد تاکید قرار می‌گیرد. این سمت گیری بسیار ابزاری و هویتی هم در قوانین رسمی منعکس شده است و هم در حرف‌های هر روزه مسئولین تکرار می‌شود. این موضوع اتفاقی نبود که درست بعد از انقلاب یکی از نهادهایی که با شتاب فراوان دستخوش تغییر می‌شود نظام آموزشی است بیش از بسیاری از نهادی‌های دیگر. برای جمهوری اسلامی نوپای آن زمان تغییر جامعه و بوجود آوردن جامعه «اسلامی» فقط با اسلامی کردن آموزش می‌توانست عملی شود. انقلاب فرهنگی سال ۱۳۵۹ و دیگر اصلاحات اسلامی آموزشی سال‌های اول انقلاب این هدف «مقدس» را دنبال می‌کردند. در قانونی آموزشی و پرورش که طی سال ۱۳۶۶ در مجلس تصویب گردید نظام آموزشی، نظامی شیعه محور و با هدف تحکیم پایه‌های حکومت اسلامی و آماده کردن جامعه برای ظهور امام دوازدهم تعریف شده است. در ماده‌ای که به اصلیترین هدف‌های نظام آموزشی مربوط است از ۱۴ مورد یاد شده ۹ مورد اهداف ایدئولوژیک سیاسی و مذهبی هستند. این سیاست‌ها و ستمگیری‌های راهبردی سبب شده ما امروز یکی از ایدئولوژیک‌ترین و بسته‌ترین نظام‌های آموزشی دنیا را در ایران بوجود آوریم. در کمتر تجربه‌ای در دنیا دین تا این اندازه در فعالیت‌های آموزشی حضوری فراگیر و تعیین کننده دارد. در کشورهایی که دین در نظام آموزشی دخالت می‌کند اندازه و چهارچوب آن محدود است و یا مدارس مذهبی و هویتی خیلی مشخص هستند مانند مدارس کاتولیک در کشورهای اروپایی که مدارس دولتی نیستند. یا اینکه دین بصورت حاشیه در قالب یک درس مثل تعلیمات دینی (آنهم‌گاه اختیاری) حضور دارد مثل آنچه که قبل از سال ۵۷ در ایران شاهد آن بودیم.
- از نظر شما یک سیستم آموزشی مطلوب چه ویژگی‌هایی دارد؟ و سیستم آموزشی ایران چه موانع فرهنگی، اجتماعی و یا سیاسی برای دستیابی به یک مدل ایده‌آل را دارد؟
برای داشتن یک نظام مطلوب کارا و متناسب با نیازهای قرن ۲۱ وبا توجه به نقشی که امروز آموزش در جامعه، دراقتصاد و نیز در فرهنگ کشور دارد باید در نظام آموزشی ما چند دگرگونی اساسی بوجود آید. از نظر من اولین و مهم‌ترین وجه این تغییرات حذف سمت گیری ایدئولوژیک و سیاست شیعه محوری نظام آموزشی است. ما باید بسوی نظام آموزشی باز و خرد گرایی برویم که کثرت گرا و انسان محور باشد، نظامی که هدف تربیت انسانهای پرسشگر آزاد اندیش را دنبال می‌کند، انسانهایی که قادر باشند در جامعه، فرهنگ، اقتصاد و دنیای قرن ۲۱ کار و زندگی کنند، دست به آفرینش بزنند. نظام آموزشی ما به جای انسان‌های تک بعدی و ذوب در ولایت فقیه باید کسانی را تربیت کند که افکار باز داشته باشند، پرسشگر باشند، نقد را به بپذیرند و آماده زندگی در دنیایی باشند که به خاطر تحولات علمی و فن آوری دائم در حال تحول و تغییر است.
- یکی از معضلات جامعه ما نداشتن مکانیسم گفتگو است بطوریکه فقدان همین مکانیسم حتی در اپوزیسیون ما هم به عنوان یک معضل اساسی مطرح است می‌خواستم بدانم چه میزان ارتباط بین یادگیری گفتگو از طرف افراد و نظام آموزشی وجود دارد؟ و آیا موافقید که یکی از ویژگی‌های نظام آموزشی ایدئولوژیکی ترتیب افراد ی است که نمی‌توانند گفتگو کنندو نمونه عینی ان هم اپوزیسیونی است که با توجه به انکه بسیاری از ان‌ها سالهاست در جامعه مدنی زندگی کرده‌اند اما هنوز تابع‌‌ همان اموزه‌هایی هستند که از نظام اموزشی به ارث برده اندو هنوز هم نتوانسته‌اند یک گفتگو موثر برای پذیرش یکدیگر داشته باشند؟
یاد گرفتن گفتگو و هم سخنی و چند سخنی در جامعه مستلزم آن است که نسل‌های جدید ما از‌‌ همان کودکی با چنین روش‌هایی اموزش ببینند. خانواده ونظام آموزش و پرورش و رسانه‌ها نهادهای اصلی هستند که در روند جامعه پذیری نسل جدید مشارکت می‌کنند. بخشی از هویت و شخصیت جوانان در جریان تماس و زندگی در این نهاد‌ها شکل می‌گیرد و از آنجا که هیچ یک از این نهاد‌ها در جامعه ما دموکراتیک نیست بنابراین فرزندان ما هم گفتگو و نقد پذیری را کمتر یاد می‌گیرند. در نظام آموزشی ما بیشترین تلاش‌ها در راستای نظارت و کنترل دانش آموزان و دانشجویان و رعایت ممنوعیت‌ها و خطوط قرمز صورت می‌گیرد. حتا معلمان ما هم زندانی این «امپراطوری ممنوعیت‌ها» هستند. محتوی کتاب‌های درسی و گفتمان اصلی آموزشی ما هم آمرانه و تک بعدی است و بر پایه گفتگو و درک «دیگری» شکل نگرفته است. بر عکس، نظام آموزشی ما بیشتر در تلاش حذف غیر خودی است و جهان را بیگانه و دشمن می‌داند. در چنین فضایی نه تنها فرهنگ و پراتیک گفتگو بوجود نمی‌اید که بیشتر پرخاشجویی، جداسری و بدبینی جای درک متقابل و گفتگو را می‌گیرد. کافیست سری به کتاب‌های درسی ما بزنید و ببینید چند بار کلمه دشمن، بیگانه، خیانت و نظایر آن‌ها وجود دارد.‌‌ همان حرف‌هایی که مسئولین شب و روز در رسانه‌ها می‌زنند بنوعی هم در کتاب‌های درسی وجود دارد. در نظام آموزشی همچنین ما نوعی خشونت طلبی هم وجود دارد به خاطر فرهنگ جنگ و شهید پروری. اتفاقی هم نیست که واژه‌هایی مانند گفتگو و دموکراسی کمتر مطرح می‌شوند و یا به کلی وجود ندارند.
- نظرتان درباره “آموزش به زبان مادری” و “آموزش زبان مادری” چیست؟
اعلامیه جهانی حقوق کودک واعلامیه جهانی حقوق بشر و بسیاری از کنوانسیون‌های بین المللی که ایران نیز آنان را پذیرفته آموزش به زبان مادری را یکی از حقوق طبیعی برای کودکان می‌دانند. عمل نکردن به این اصل مهم یک نوع زیر پا گذاشتن آشکار حقوق کودکان است. هرچند که اجرایی کردن آموزش زبان مادری در کشوری با اقلیت‌های زبانی گوناگون کار اسانی نیست و نیاز به زمان و امکانات دارد، بویژه آنکه برخی از این زبان‌ها در بعد نوشتاری کمبود‌های بسیار دارند. همزمان با این موضوع بیشتر برخورد سیاسی می‌شود و این باور وجود دارد که گویا آموزش به یک زبان ملی عاملی برای وحدت ملی و یکپارچگی کشور خواهد بود و برعکس چند زبانی در آموزش تضعیف هویت ملی و سراسری را در پی می‌اورد. به نظر من این نگاه درست نیست. تجربه‌های گوناگونی وجود دارند که عکس این گزاره را نشان می‌دهند. به عنوان یکی از این تجربه‌ها می‌توانم کشورهند را که در ان ۲۲ زبان وجود دارد مثال بزنم یا کشورهای کانادا، اسپانیا و سوئیس. در این کشورها‌ گاه چند زبانی کامل وجود دارد وحدت ملی آن‌ها هم به خطر نیافتاده است. اما در ایران نیز با وجود اینکه یک سوم جمعیت ما زبان غیر فارسی دارند نبود این حق یکی از ضعف‌های نظام اموزشی فعلی است بطوری که اقلیتهای زبانی نمی‌توانند با زبان مادری خود آموزش ببینند. امروز اجرایی شدن این امر به نظر من می‌تواند به دموکراتیزه شدن جامعه ایران نیز کمک شایانی کند البته این به آن معنی نیست که کسی که زبان مادری را یاد می‌گیرد زبان فارسی را نباید یاد بگیرد، بلکه آموزش هم‌زمان دو زبان مادری و فارسی لازم است، چون تجربه‌های بین المللی نشان می‌دهد اگر صرفا به زبان مادری پرداخته شود افراد از امکانات و رسیدن به مدارج بالای شغلی یا اجتماعی و فرهنگی در سراسر کشو محروم خواهند شد که این نیز نوعی تبعیض است.
- به نظر شما از میان مدیریت دولتی مرکزی بر مدارس عمومی و مدیریت محلی در شهر و روستا کدام سودمندتر است؟
ما در دنیا دو گونه نظام مدیریتی آموزشی داریم نظام مدیریتی متمرکز مانند فرانسه، ایتالیا، ایران، مراکش و تونس ونظام مدیریتی غیرمتمرکز که بخش مهمی از کشورهای دنیا مانند امریکا، انگلیس، المان برزیل، ژاپن، هند را در بر می‌گیرد. مهم‌ترین ویژگی مثبت نظام متمرکز آن است که امکان می‌دهد منابع کشور به صورت عادلانه بین همه نواحی توزیع گردد بطوریکه آن نواحی که منابع مالی محدود دارند از مناطق توسعه یافته‌تر و یا ثروتمند کشور عقب نمانند. اما نظام متمرکز یک نظام دیوانسالار و کند و ناکاراست. مدیریت متمرکز به علت عدم شفافیت کافی و عدم شناخت دقیق از همه نواحی کارایی لازم را ندارد و موجب اتلاف نیروی و انرژی مالی و انسانی زیاد می‌شود. اما درنظام‌های غیر متمرکز به علت شناخت بومی نیاز‌ها و منابع به صورت بهینه شناسایی و تخصیص می‌یابند و ما به صورت مطلوب‌تر شاهد براورده شدن نیاز‌های محلی هستیم. همزمان تصمیم گیری‌های کلان از بالا و توسط یک گروه کوچک و بطور عمودی انجام نمی‌گیرد و همه کنشگران عرصه پژهش و تعلیم می‌تواند در روندهای مدیریتی مشارکت کنند. خود این تمرکز زدایی زمانی که واقعی و جدی باشد شکلی از دمکراتیک کردن قدرت است. نگاه کلی در سیاست گذاری‌های اموزشی دنیا نیز نشان می‌دهد که همه کشورهای در حال حرکت به سمت مدیریت غیرمتمرکز هستند و تجربه هم نشان می‌دهد که نظام‌های غیر متمرکز برخلاف نظام‌های متمرکز منابع انسانی بومی مثل مدیران و تصمیم گیرندگان و یا کار‌شناسان خوب را در سطح هر منطقه بوجود می‌اوردند. مدیران خوب زمانی تربیت می‌شوند که اختیارات واقعی و گسترده داشته باشند و فقط عامل اجرایی تصمیم گیرندگان مرکزی نباشند. آنچه به ایران مربوط می‌شود کشور ما دارای یکی از متمرکز‌ترین نظام‌های آموزشی دنیاست بطوریکه دولت در جزئی‌ترین مسائل دخالت می‌کند، نظر و دستور می‌دهد و استان‌ها و واحدهای جغرافیایی کوچک‌تر در حقیقت پیچ و مهره‌های یک ماشین غول پیکر غیردمکراتیک و ناکارا هستند. یکی از راحل‌های نظام آموزشی ایران برای خروج از بن بست مدیریتی کنونی این است که نقش دولت بتدریج کم شود و اختیارات محلی افزایش پیدا کند. فقط در چنین صورتی است که کنشگران درون نظام آموزشی می‌توانند با خلاقیت و نوآوری زمینه تحول نظام آموزشی را فراهم کنند. این عدم تمرکز می‌تواند نوعی رقابت سازنده میان مناطق هم ایجاد کند و به ابتکارات از پایین میدان دهد. اما همه می‌دانند که عدم تمرکز نظام آموزشی تصمیمی اداری نیست بلکه بعد سیاسی دارد و دولت حاضر نیست در یک نظام غیر دمکراتیک به آسانی قدرت را به مناطق واگذار کند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر