منبع: بامداد خبر
نظام آموزش و پرورش هر کشور یکی از مهمترین نهادها در امر تعلیم و تربیت فرزندان است. مدرسه نهادی است که کودک میتواند بلوغ فردی و اجتماعی که هم فرد را برای زندگی بهتر آماده و هم جامعه را پویاتر میکند، به دست آورد.
قیاس نظام آموزشی ایران با نظامهای آموزشی برگزیدهتر و نظامهایی که پتانسیل آموزشی بهتری را از خود نشان دادهاند روشن میکند ایران در سی سال گذشته نتوانسته سیستم آموزشی علمی را طراحی کند به طوریکه این امر زمینهساز شرایطی برای آسیبهای اجتماعی و فردی را به وجود آورده است. نظام آموزشی ایران نظامی ایدئولوژیک محور است. نظامی بر پایه ارزشهای شیعی اسلامی و همین امر باعث گردیده راهکارهای علمی و بنیادین که بایست در نظامهای آموزشی مورد توجه قرار گیرد به دلایل ایدئولوژیک نادیده گرفته شود.
روانشناسی فردی یکی از مهمترین ملزومات آموزش
یکی از این مسائل موضوع بسیار مهم روانشناسی فردی در چهار چوب مناسبات آموزشی است. وقتی میخواهیم آموزش و پرورش جامعه دانش آموزان را پرورش دهد و وقتی میخواهیم معلم و و دانشآموز کنار هم کار کنند میبایست یکسری مقدماتی را فراهم کرده باشیم که روانشناسی فردی یکی از این ملزومات است. روانشناسی فردی به ما کمک میکند که با شناخت بهتر از شرایط، موجب پیشرفت نظام اموزشی شویم. اما متاسفانه علیرغم چنین اهمیتی شاهد افت و افول چنین خاستگاهی در نظام آموزشی آموزش دهنده و آموزش گیرندهمان هستیم. روانشناسی فردی عاملی برای درک بهتر تفاوت فردی است و درک این موضوع سبب خواهد شد بدانیم که شیوههای تربیتی یکسان برای کودکان با وجود تفاوتهای فردی میسر نخواهد بود.
فرار از خانه و مسوولیت نظامی آموزش و پرورش
روزنامه «تهران امروز» در گزارشی از افزایش ۱۵ درصدی فرار دختران از خانه خبر داد. بر طبق این گزارش «محدودیتهای اعمال شده از سوی خانواده علیه دختران، بالا رفتن هزینههای زندگی و فشار مشکلات متعدد اقتصادی و والدین معتاد و زندانی» از عوامل مهم برای فرار دختران است. روند نگرانکنندهٔ افزایش شمار دختران فراری در حالی صورت میگیرد که عملا هیچ نهاد دولتی، مسوولیت رسیدگی به وضعیت دختران فراری را قبول نکرده است و نهادهای گوناگون انگشت اتهام را به سوی یکدیگر نشانه میروند. معضل دختران فراری در دهه ۷۰ و ۸۰ یک معضل اساسی در ایران است اما آموزش و پرورش و مسوولیت این نهاد در این افزایش چیست؟
شرایط حاکم بر خانواده دانش آموز مانند تنشها، عدم توجه به خواستههای فرزندان و عدم وجود راهی برای بیان اعتراض فرزندان به خانواده را میتوان از عوامل مهم فرار نوجوانان از خانه دانست.
نگاهی به سیستمهای آموزشی موفق در جوامع مترقی نشان میدهد مدرسه قبل از آموزشهای دروسی مانند ریاضیات و ادبیات به کودک یاد میدهند چه قواعد و قانونهایی برای حمایت از حقوق خود در جامعه وجود دارد.
نظام آموزشی به کودک یاد میدهد چگونه خود را در جامعه معرفی کند و مسوولیتپذیری داشته و نقش اجتماعی قبول کند و هرگاه این جایگاه نقض شد چگونه از خود دفاع کند. حال وقتی در کشورمان این روش را که یکی از پایهایترین روشهای آموزش دموکراسی و نهادینه کردن آن است، نداریم و سعی میکنیم با دروس عمومی و تخصصی که آن هم بیشتر بر پایه مفاهیم مذهبی که عموما هم با نگاه مردسالارانه تنظیم شده است بپردازیم باعث میشود حقوق نیمی از جامعه ما که زنان و دختراناند نادیده گرفته شود که نتیجه توسعه چنین نگاهی باعث خواهد شد، زن جایگاه واقعی خود و نحوه ابراز حقوق خود را به درستی نداند و به عنوان دختر، زن و همسر امنیت حقوقی لازم را برای اعتراض به شرایط غیر عادلانه نداشته و به سمت راههایی چون فرار از خانه رود.
فقدان توجه به مقوله شادی در نظامی آموزشی
در مورد شادمانی دو مفهوم رضایتمندی از زندگی و شادی و نشاط در زندگی مطرح است. وقتی از شادمانی صحبت میکنیم منظور مسألهای فردی است در پذیرش بهتر موقعیتهایی که انسان در طول زندگی با آن مواجه میشود. وقتی به دوران کودگی برمیگردیم در مییابیم این شادمانی که موجب ایجاد نشاط در کودکی است به طور ناخوداگاه، به علت آنکه انسان با دردها و تجربه کمتری از ناملایمات در مدت زمان کوتاه زندگی خود دارد وجود داشته است. اما برای تثبیت این شادمانی ابزارهای لازم است که یکی از آنها آموزش و پرورش است.
شادمانی در ایران برای کودکان در حین ورود به مدارس محدود میشود یعنی دختران با نوع پوشش تحمیلی و تیره و پسران با تراشیدن موی سر با سرکوب شادی فردی مواجه میشوند مضاف بر اینکه دختر و پسر با تفکیک جنسیتی در نظام آموزشی ایران همیشه با یک خط مرز بدون دلیل و غیر منطقی را که صرفا بر پایه علوم اسلامی بین دو جنس کشیده شده مواجه هستند که همه، عوامل سرکوب حس شادمانی و تداوم آن در دورههای دیگر زندگی است.
فرد در خارج از مدرسه همیشه با حضور نمادهایی مثل عزاداریها و یا پوسترهایی که مفهوم شهادت را القا میکند روبرو است. همچنین کودک باید احساس گناه و پیشمانی ذهنی به خاطر نوع پوشش یا نوع سبک زندگی مغایر با سبک زندگی دینی را تجریه کند که همه این عوامل باعث سرکوب شادمانی خواهد شد. در کنار این مسائل متاسفانه در ایران دغدغههای اقتصادی و بحرانهای معیشتی هم دلایل مضاعفی است که باعث میگردد خانواده نتواند محیط شادی را برای کودک فراهم نماید و همه این عوامل باعث افول شاخصهای رفاه زندگی و شادی فردی و همچنین افول رضایتمندی در جامعه خواهد شد به طوریکه ما با جامعهای ناراضی و افسرده روبهرو خواهیم بود.
خصوصیسازی در ایران تنها کم کردن مسوولیت مالی دولت است
درحال حاضر در کل کشور ۷۵ درصد مدارس، به مدارس دولتی، ۱۷ درصد به مدارس نمونه مردمی سابق و ۸ درصد به مدارس غیر انتفاعی اختصاص دارد.
ما دو نوع نظام مداخله قانونی در فرایند اموزشی کشورها داریم فرایند قانونپرداز و دیگری فرایند اجراپرداز، به طور مثال در آمریکا، دولت، قانونهای آموزشی را با توجه به نیازهای نظام اموزشی تصویب میکند و بعد در قالب ایالتها اختیارات را به خود سیستم اموزشی واگذار میکند تا بتوانند با توجه به نیازهای بومی آن منطق این قانونها را اجرا نمایند.
به بیان بهتر قانون میگوید ما مجموعهای از مشخصات اموزشی را باید در نظام اموزشی خودمان بگنجانیم اما شیوه و روش آموزش را در اختیار فرایند اجرایی قرار میدهیم که در غالب بدنه اجتماعی بومی شکل گرفته است. به طور مثال معلم این حق را دارد که با قبول کلیت شرایطی که به عنوان قانون در نظام آموزشی رایج است بتواند فضا را برای مسائل کمک اموزشی باز بگذارد تا جامعهی بهرهگیرآموزش بتواند خاستگاه خود را بهتر و عینیتر به دست بیاورد.
اما در اروپا مناسبات مالی هم به عهده دولت است اما شیوههای اجرایی مناسبات هم مانند کشور آمریکا است. در ایران اما هر دو کارکرد قانونگذاری و اجرا در انحصار دولت است و نقش کوچک شدن دولت در این مقطع تنها کم شدن مسوولیتپذیری مالی است این درحالی که نص صریح قانون اساسی صحبت از آموزش رایگان میکند. دولت از طرفی خواهان توسعه مدارس غیر انتتفاعی و یا نمونه مردمی است و از طرفی به این گونه مدارس دیکته میکند که از چه دستورالعملی پیروی کنند و چه چیزی در مدارس آموزش دهند. دولت به خانوادهها میگوید پول را شما بدهید و اینکه چه چیزی را بیاموزید، من مشخص میکنم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر